هیچ...

نپرسید لطفا :/
از مسائل شخصیم بیشتر از اونچه که می‌نویسم نپرسید

از هر دری وری3

جمعه, ۱۳ مهر ۱۳۹۷، ۰۲:۳۰ ق.ظ

سه شنبه با گروه سه شنبه رفتم آنا عملی

استاده میگفت باید روز خودت بیای

دیگه گفتم نوبت دکتر دارم و اینا تا راضی شد حضورم رو بزنه

بعدشم با ه و م رفتیم بیرون

م ماشین باباشو آورده بود

بماند که رانندگی بلد نبود و تا پارک کرد ما روده بر شدیم و یه بارم خاموش کرد😂

وقتی برگشتیم هلاک بودم دیگه انقدر که خیابونا و پاساژا رو چرخیدیم

بعدشم فیلم دیدیم و شب ساعتای یک و دو خوابیدیم

چهارشنبه صبح هم پاشدم رفتم کلاس و ده رفتم دکتر

آها اینم بگم که سر کلاس سه شنبه صبح تئوری آناتومی

بدون اینکه بگه یهو شروع کرد به پرسش

و بنا به شانس شخمی من اولین نفر بودم که پرسید و چرت و پرت تحویلش دادم :/


القصه من که رفتم دکتر تقریبا نفر آخر بودم و سه چهار نفر جلوم بود و زود رفتم تو

شد همون که اینترن هم اتاقیم گفت

بهم قرص داد و گفت دوره ش که تموم شد آزمایش بدم باز برم پیشش

موقع معاینه هم که اینترنه معاینه م کرد دکتر برگشت بهش گفت توده داشت؟ اونم گفت آره یه مقدار سمت راستش :(

حقیقتا دیگه حوصله غصه خوردن ندارم

منتظرم یه ماه دیگه برم ببینم چه خاکی به سرم شده تا اون موقع هم بهش فکر نمیکنم


رفتم دارو هامو گرفتم و برگشتم دانشگاه و منتظر تایم نهار شدم

بعدشم رفتم خوابگاه یه کم آنا بخونم که خسته بودم و یه چرت زدم و رفتم واسه تربیت بدنی

برخلاف استاد قبلی مون که وحشی بود و با پالتو میومد بهمون ورزش میداد و پاچه می گرفت این یکی انقدر خوب بووووود

تازه شم داف هم بود 😁

میگفت میخوام از اینجا میرین بیرون روحیه تون عوض شه و شاد باشین

عاقا مام انقدر روحیه مونو عوض کردیم دیگه روحیه مون داشت پاره می شد🤭

هر چند میگن خوب نمره نمیده اما من راضی ام

همین که میریم کلی حال میکنیم و دلقک بازی درمیاریم کافیه

نه مثل اون مادر فولاد زره که کلاسش مثل شکنجه بود واسمون

بعد از کلاس هم با ل رفتیم واسه ف کادو تولد گرفتیم

بعدشم یه جا گم شدیم😂

یعنی گم شدیمااااا

در اون حد که دیگه یه کم دیگه می رفتیم سر از یه شهر دیگه در می آوردیم🤣

این ل اصلا آدرس و اینا بلد نیست و راه دانشگاه تا خوابگاه هم به زور میره

بعد من بردم قشنگ کل شهر رو گردوندمش فقط یه جا یه خیابون رو اشتباه رفتم

بعد همه ش با خنده میگفتم ل فک کنم اشتباه اومدیما اینجا مثل اونجا که قبلا اومدم نیست و گم شدیم

بعد اونم فکر میکرد من شوخی میکنم

منم هی بدتر خنده م گرفته بود میگفتم ل به جان خودم گم شدیما

بعد از یه آقائه پرسیدیم گفت درست اومدین

بعد باز رفتیم و رفتیم و رفتیم تا آخر واقعا فهمیدیم گم شدیم😁

ل رو تیغش میزدی خونش در نمیومد

میگفتم خب من بهت گفتم اینجا آشنا نیست گم شدیم تو باور نکردی

میگفت خب تو تا ته دهنت رو باز کرده بودی میخندیدی من فکر کردم فیلمته

هیچه دیگه برگشتیم

ولی هلااااک شدیما

هرچی هم منتظر شدیم تاکسی نبود برمون گردونه و کلی مسیر رو پیاده برگشتیم :/

یه جام یه رودخونه سر راهمون بود برگشتم به ل گفتم میخوام بندازمت این تو از شرت راحت شم

برگشت تیکه وار گفت بیچاره آخر منم که واست می مونم این دوستای دیگه ت همه رفتنی ان و اینا

منم گفتم آخرین نفری که واسه آدم می مونه خودشه دوست واسه هیچکس موندگار نیست

راستش احساس کردم این تیکه ل کنایه به دیروز بود که با م و ه رفتم بیرون

هرچند من قبلش به اون گفتم میای بریم واسه ف کادو بگیریم؟ خودشو چس کرد که کار دارم نمیام(حالا کاری هم نداشتا بعدا گفت خواستم آناتومی بخونم که نخونده بود)

بعد که من دیدم نمیاد به ه و م گفتم و با اونا رفتیم

 یا شایدم تیکه به هم گروهی شدنم واسه زبان با ه و م 🤔

خب من زبانم خیلی خوب نیست ل هم خوب نیست ف هم خوب نیست

بعد سه تا لال میخواستیم بریم اون پایین چی ارائه بدیم؟ 


القصه یه دربست گرفتیم و آخر برگشتیم خوابگاه

بعد خرمالوهای ل افتاده بود زیر نارنگی های من له شده بود

یکمم بابت اون فحشم داد🤭

که البته تقصیر خودشم بود

خودش ورداشت خرمالو هاشو انداخت تو کیسه میوه من

کادو واسه ف هم یه کیف گرفتیم

رسیدیم خوابگاه و شام من که داده بودم ف واسم از سلف بگیره نون پنیر سبزی و آش بود :/

فک کن بعد از اون همه فعالیت و دانشگاه و دکتر و داروخونه و تربیت بدنی و خیابون گردی و گم شدن

برگردی ببینی باید نون پنیر بخوری

ل گفت همون بیرون شام بخوریم ها

اما حقیقتا کفگیرم خورده ته دیگ این یکی دو هفته خرجم خیلی بالا بود و قبول نکردم

خسته ی خسته بودم

آش رو خوردم و نون و پنیر و سبزی و خیار و گوجه و خرما و گردویی که همراهش بود رو گذاشتم تو یخچال

دیدم هنوز زوده بخوابم و ساعت ده بود

قرصمم که باید دوازده می خوردم

گفتم حالا برم از اون یه عالمه لباسی که باید بشورم چند تاشو بشورم یکم سبک شه

هیچی دیگه رفتن و لباس شستن همانا

مسخره شدن توسط استاد همانا(یکی از هم کلاسیامه که بهش میگیم استاد چون آناتومی رو افتاده بعد خودش اومده میگه من استاد آناتومی ام و بورسیه م کردن و اینا🤣🤣🤣کلا خیلی دلقکه و بقول ل تاحالا کسی رو ندیدیم که انقدر با افتادنش حال کنه و سوژه ش کنه)

استاد اومد سرش رو آورد تو حموم و شرورانه گفت که لباس میشوری و اینا منم گفتم آره مثل کوزت اونم گفت آفرین فرزندم ترم بعد آناتومی رو بهت بیست میدم 🤦‍♀️🤣 و خلاصه انقدر مسخره باری در آورد که چهار تا دیگه از بچه های کلاسمونم کشوند در حموم و اونام گفتن میخوایم عکس بندازیم استوریت کنیم و...

منم در رو بستم اونام در رو از پشت قفل کردن

به استاد گفتم ببین فلانی بیام بیرون خفه ت کردم ها

دیگه اونم در رو باز کرد و رفت

بعد بچه پر رو امروز برگشته به ل میگه دیشب نارنجی داشت تو حموم لباسای منو جورابام رو میشست🤦‍♀️🤣🤣🤣

اونم باور کرده بود اصن یه وضی


هیچی دیگه بعد از دوساعت لباس شستن که از کمر دو قاچ شدم چون یکی از شلوارام رو تازه خریده بودم و عوضی رنگ پس میداد و نزدیک بیست تشت آب ریختم و آخرم دست از رنگ پس دادن نکشید

برگشتم اتاق احساس کردم ضعف کردم نون و پنیر و اینا رو هم گرفتم خوردم و خوابیدم

امروزم معمولی گذشت دیگه

تو اتاق تنها بودم(از چهارشنبه هم اتاقیام رفتن)

نهار رو که از سلف گرفتم

بعدشم با استاد و ل و ف یکم ملت رو سوژه کردیم و استاد دل و روده واسمون نذاشت

بعد ل میگفت ما انقدر به این استاد میخندیم که آخرش ترم بعد هم خودمون استاد میشیم😂😂😂

هرچند به ما خیلی ربطی نداره ها

این استاد خودش از اول خودشو مسخره کرد و اسم استاد رو خودش گذاشت و ملت رو اسکل میکرد میگفت واسه آناتومی دانشگاه تهران بورسیه شدم🤣🤣🤣

هیچی دیگه شامم دیدم بچه ها ماکارانی درست کردن منم هوس کردم درست کنم

رفتم موادش رو بخرم دیدم فقط رب به تنهایی یازده تومنه😬

بعد با یازده تومن من یه دست جوجه سفارش میدما

دیدم نمی صرفه برگشتم

بعد باز رفتم برنج بگیرم نداشتن

هیچی دیگه الانم گشنه افتادم یه گوشه بیو میخونم

غذای فردا نهارم مدام بهم چشمک میزنه ولی فعلا جلوی خودمو گرفتم که نخورمش چون سهمیه بندیش به هم میخوره

اگه الان بخورمش فردا کلا بی غذا می مونم ☹️

همه ش دارم به خودم دلداری میدم که تحمل کن فردا نهار دخلشو میاری اما گشنمه خو خوابم نمی بره که

بعید نیست که بعد از انتشار این پست برم سر وقتش

مامان هم تا حالا دوبار گفته پول نمیخوای بفرستیم؟ گفتم نه

دیگه روم نمیشه واقعا با این همه خرجم دم به دقیقه پول ازشون بگیرم

آخریشم امشب بود که گفت کتاب خریدی؟ گفتم چندتاشو آره گفت چقدر شد که بگم بابات برات پول بفرسته گفتم نمیخوام پول دارم

گفت خب تو بگو گفتم نمیخواد بابا بن داشتم با اون خریدم(واقعا هم بن داشتم و اصلا قصد خرید کتابم نداشتم و همه ش رو از کتاب خونه گرفته بودم ولی دیدم بنم مونده رو دستم این شد که رفتم انا و فیزیو رو گرفتم و جلد دوم فیزیو هم گفت شنبه میاد و پولی لازم نیست بابتش بدم مگر حدود ده تومن)

این ماه هم انصافا پول زیاد بهم دادن ها

تقریبا دو برابر اوایل ترم پیش

اما انقدر خرجم بالا بود که چیز زیادی ازش نمونده

کلی خرید داشتم که نتونسته بودم از خونه بیارم

از مواد غذایی و وسایل واسه خوابگاه تا یه روپوش وکادو واسه ف و کلی چیز میز دیگه و ولخرجی های بیخود که دم به دقیقه میرفتم کافه و فست فود چرت و پرت کوفت میکردم

الان دیگه تا آخر ماه باید با همین پول بسازم

دروغ چرا از خدامه بازم واسم بفرستن اما روم نشد بگم خب مگه اونا چقدر در آمد دارن که این همه هم خرج من کنن؟ 

ولی میگم کاش بازم بفرسته😥

یا ماه بعدم باز به اندازه این ماه واسم بفرسته حله یا حتی بیشتر☹️



پی نوشت1:آها یادم رفت اینو بگم

چ

همون پسر ساکته که تو اتوبوس گفتم قضیه شو

این ورداشت اینستا ریکوئست داد

منم بعده باشگاه اکسپت کردم

تو راه خرید ل برگشت بهم گفت فلانی بهت رک داده؟ (آخه این چ خیلی ساکته و به دخترا رک نمیده معمولا مگر یه تعداد خیلی کم که مثلا با گروهشون بوده و اینا)

گفتم تو از کجا فهمیدی؟ (حالا انگار من نمیدونم این ل هر روز میره فالورام رو چک میکنه و تا یه نفر بیشتر میشه میره می گرده پیداش می کنه)

گفت تو پیشنهادا اومده بود و زده بود تو فالوش کردی

یعنی لامصب تو این زمان کم چجوری رفته بود اینو پیدا کرده بود من نمیدونم

گفتم آره مگه به تو نداده؟ (من فک کردم ورداشته اون روز به همه رک داده چون چند تا از دخترای دیگه م بودن دیگه)

گفت نه من عکس خودمو نذاشتم لابد نشناخته که رک بده :/

بعد امشبم برگشته میگه از ف پرسیدم چ به تو رک نداده گفته نه🤦‍♀️

ل هم گفته با اون دادی که تو سرش زدی معلومه که نمیده (واسه آناتومی چ نمره اول مون شد و همه کلاس می دونستن دیگه بعد رفته بود پشت در اتاق استاد ف هم رفته بود نمره ش رو ببینه و اعصابش خورد بود و فکر کرده بود انا میوفته بعد چ رو که دیده بود اونجاست سر چ داد زده بود که تو دیگه چرا اومدی اینجا :/ اونم مثل ماست هیچی بهش نگفته بود🤣) 


خلاصه که من موندم با این بشر چه کنم🤦‍♀️

ای چ

اگه اینجا رو میخونی برو به این ل هم یه رک بده تا منو نساییده و اسم بچه مونم انتخاب نکرده

بدبختی گیر کردما

چند روز پیشام که یکی از پسرا یه کاری داشت و بهم پی ام داد و منم داشتم جواب میدادم و ل رو دیدم و اومد گوشیمو دید و مجبور شدم بهش بگم پسره چیکار داره گیر داد که این رو تو کراش داره و اینا

منم بهش گفتم که زر نزنه و قضیه این نیست و خلاصه خفه ش کردم دیگه از سرش پرید

آها یه چی دیگه م یادم افتاد بذار اینم بگم

من کلا نمیدونم چرا هرچی پسر بی زبون و ساکت تو کلاس ماست و معمولا دخترا رو فالو نمیکنه میاد زارتی منو فالو میکنه

بعد تابستونم یه بار م خبیثانه پیام داد که فلانی فالوت کرده😁(فلانی یکی دیگه از ماست های کلاس عست) 

یعنی من مونده بودم از این همه سرعت عمل اینا که انقدر زود فهمیده بود

گفتم آره ولی فقط من نیستما خیلی از دخترای کلاسم هستن

اونم خورد تو پرش و گفت عح فک کردم اونم میاد تو اکیپ ما و خبریه و اینا دیگه دهن اینم بستم

اما بذار پیام اخلاقی این پی نوشت رو هم بگم

اگه پسر هستین و میخواین هم کلاسیای دخترتونو فالو کنین یا همه شونو فالو کنین یا هیچکدومو

چون بعدا واسه خودتون و دختره داستان میشه که جمع کردنی هم نیست

یا حداقل فقط اونایی که خوشتون نمیاد رو فالو نکنین

الان من دهن اینا رو چجوری گل بگیرم؟ با ل که هر روز میره فالورام و چک میکنه و تیکه بارم میکنه چه کنم؟ حالا باز خوبه این میاد میگه و مثلا توجیه ش میکنم(🖕اگه توجیه شه) 

با بقیه چه کنم؟

الان دو روزه از وقتی چ فالوم کرده رفته رو مخ من که چ این ترم تیپ میزنه

بعد من اصلا این دو هفته که اومدیم دانشگاه چ رو درست حسابی ندیدم و اصلا دقت نکردم و متوجه نشدم

بهش میگم نمیدونم من اصلا ندیدمش این چند وقته

میگه آره فلان میکنه و بهمان میکنه و پررو شده دخترا رو فالو می کنه و... 😐

دلم میخواد یه بار مثل خودش تیکه بندازم و بگم انگار خیلی تو کف شی

ولی مصلحت ایجاب میکنه که صبر پیشه کنم🙄


پی نوشت2:هنوز گشنمه😭

و بدتر از اون اینکه با این گشنه گی باید درسم بخونم

مسواکم زدم حس نون پنیر خوردن نیست

امروزم خیلی خوابیدم خوابم نمی بره شب طولانی شده واسم😭

بکن ای صبح طلوع

بکن ای صبح طلوع


پی نوشت3:یادتونه از یه دختر پسره هم کلاسیم گفتم که باهم رل بودن

الان فهمیدیم چند وقته که کات کردن

اصلا خیلی وضع ناجوری شده تو کلاس و بچه هام دیگه ول کن شون نیستن بس که حرف پشت شونه

اینا الان شیش سال دیگه باید با این وضع سر کنن و پچ پچ ها و نگاه ها

حالا به اینم کاری ندارم که پسره درجا رفت با یکی دیگه و دختره کلا انگشت نما شده واسه کارای دوران رل بودنشون و مقایسه ش با الان

اما پیشاپیش بهتون میگم خیلی جدی به حرفم گوش کنین

همون اول کاری با هم کلاسی تون رل نزنین

اگر هم از یکی خوشتون اومد بذارین چند ترم بگذره طرف رو بشناسین بعد

یا حداقل ترمای آخر کات کنین باز زجرش کمتره

نه همین اول کاری...


پی نوشت 4: ل امشب به ف گفته بود استاد میخواست با ما هم اتاقی شه

اگه میومد روح مون شاد می شد انقدر میخندیدیم

ف هم گفته بود آره اونوقت دیگه واسه ترم بعدش هر چهار تامون استاد میشدیم🤣🤣🤣


ایشالا که هیچوقت هیچکدوم تون استاد نشین بلند بگو آمین😁

نظرات (۲)

آخراش دو خط در میون خوندم دیگه...چی بود این‌ پست!!

ولی خوب مینویسی. قشنگ تصویر سازی میشه قضایا😊
پاسخ:
چند روز روهم جمع شده بود دیگه زیاد شد

اگه خوب می نوشتم دو خط درمیون نمی خوندی ☹️
خب عمو این میتونست از هر دری وری ۴ و ۵ هم بشه...خودش حرومش کردی. میتونستی تیکه ش کنی تا چند روز روزانه پست داشته باشی
#تجربیات یک بلاگر
پاسخ:
یهو بیکار شدم نوشتم تموم شه بره پی کارش
تیکه تیکه میشد کلی چیز میز یادم میرفت
هرچند بعده همینم یه سری چیزا یادم افتاد که نگفتم اما الان یادم نمیاد چی بودن🤦‍♀️😅
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی