هیچ...

نپرسید لطفا :/
از مسائل شخصیم بیشتر از اونچه که می‌نویسم نپرسید

به کدامین گناه؟

پنجشنبه, ۱۵ فروردين ۱۳۹۸، ۰۳:۰۰ ب.ظ

انقدر صورتمو کندم دارم دون دون میشم :/

هر وقت اعصابم خورده میوفتم به جون جوشا و جای زخمای قدیمی دِ بکن

بذار اصا یه اعترافی کنم

هیچوقت هیچوقت فکر نمیکردم یه روز دلم برای دوران کنکورم تنگ بشه

نه که اون موقع خیلی خوش خوشانم بوده باشه ها

اما به نظرم از وضع الانم بهتر بود

خونه ی گرم و نرم

غذای آماده

گوشه ی اتاقم تو تنهایی خودم حال میکردم

الان چی

در به در اون سگ دونی

تحمل یه عالمه عوضی و در عین حال تنهایی مطلق

غذای آشغال و بعضا بدون غذا (امسال فک ملت افتاده بود از مقدار لاغر شدنم)

نه خواب درست حسابی نه درس خوندن مثل آدم

حتی یه جا ندارم که بتونم بشینم موسیقیم رو تمرین کنم و باید ببینم هم اتاقی های عوضیم کی روی مودن که بتونم با حفظ ملاحظات کامل یه دست به اون ساز بزنم

اصن یه چیزی

من هیچوقت به یاد ندارم مثلا شب کنکور یا آزمون از شدت استرس گریه کرده باشم

اما پشت در سالن مولاژ این کارو کردم :/

همه ش گفتم مدرسه بگذره بهتر میشه

دانشگاه قبول شم بهتر میشه

ترم یکه عادت ندارم وقتی بگذره بهتر میشه

ترم دو طولانی و سخت و واحدام سنگین بود برم ترم سه بهتر میشه

ترم سه ام و همچنان چون خر در گل مانده و میگم علوم پایه بگذره بهتر میشه

دروغ چرا؟ 

خودمم میدونم دارم خودمو گول میزنم

هیچم قرار نیست بهتر شه

فقط مثل اون غورباقه که یواش یواش ظرفش رو گرم میکنن دارم خودمو عادت میدم به این زندگی کوفتی

به این گندی که دارم توش دست و پا میزنم

که دووم بیارم

که زنده بمونم

همین

نظرات (۱)

رشتتون چیه؟
پاسخ:
پزشکی
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی