هیچ...

نپرسید لطفا :/
از مسائل شخصیم بیشتر از اونچه که می‌نویسم نپرسید

۱۲ مطلب در آذر ۱۳۹۷ ثبت شده است

چون من چزوندم😎😎😎


جرقه ش خیلی وقت پیش زده شد

و دیروز آتیش گرفت

و امروز دودش بلند شد

دیشب شوخی شوخی و به تیکه نشستم یه مقدار بار شون کردم

و آخرشم برگشتم به یکی شون پروندم که تو بابت هر کشیکی که میدی از عالم و آدم طلبکاری

مقادیر زیادی هم پا رو دم شون گذاشتم

دیشب داغ بودن نفهمیدن

گویا امروز رفته بودن باهم تجزیه و تحلیل کرده بودن

حالا یکی شون که نبود

اون یکی هم که اومده بود اتیشی

از همون اول با توپ پررررررر

اما اگه فک کردین کم آوردم زکی

نیم درصد هم احتمال نداره


الانم سیم سه راهیم از تختش آویزون شده بود

برگشت با جیغ و داد گفت عح این چیه همه ش این ور و اونور منه

منم دایورت کردم به دو ورم و به روی مبارک نیاورده و کتابم رو زدم زیر بغل پیش به سوی نماز خونه😂

ه میگه تو از اونایی که قشنگ مادر شوهره رو دق میدی

خلاصه که راضیم

روش جنگ نرم رو در پیش گرفتم و تا تونستم رو مخشون پیتکو پیتکو کردم

هرچی هم گفتن خودمو زدم به کر بودن که من نمی شنوم و فقط حرص دادم

باشد که رستگار شویم

و من الله التوفیق🤚

این روزا قده چندتا پسر لاشی فحش میدم

چیزایی که یه روزایی خط قرمزم بود رو زیر پا میذارم

و بد دهن تر از هر زمان دیگه ای شدم

نمیدونم علتش چیه

یا شایدم میدونم

شاید میخوام با این کار فشار روم خالی شه

شاید حرصمو اینجوری خالی میکنم

ولی بدیش اینه که مثل سیگار کشیدن عادی میشه

اولش کمه و باهاش کیف میکنی

اما بعدش به یه جایی میرسه که تو هر جمله ت چند تا فحش میچپونی و انگار نه انگار

مامانم دستاش ورم کرده و نمیتونه باز و بسته ش کنه

مشکل از نخاع و عصب هاشه احتمالا

اینو کی فهمیدم؟ امشب

از کی شروع شده؟ نمیدونم

نشستم یه ساعت به حال خودم و بدبختی هام که تمومی ندارن زار زدم

غم عالم تو دلمه و از راه دور هیچ گوهی نمیتونم بخورم

تهران نوبت دکتر گرفته و منه خاک بر سر امحتان دارم و نمیتونم باهاش برم و واقعا نمیدونم سرمو به کجا بکوبم که بی درد بمیرم

از اتاق خبر گزاری کلاسمون خبر رسید گویا بالاترین نمره 16 بوده بعد استاد اومده دیده به علاوه یک چهارم میشه بیست و به همه یک چهارم اضافه کرده😊

بعد میگفتن حالا کی بوده که 16 شده؟

منم هیچی نگفتم ل هم از حرص برگشت گفت خیلیا بودن :/

دیشبم دقیق یادم نیست ولی فک کنم یه جورایی بهم پروند که حتما فلانی و فلانی و فلانی از تو بالاتر شدن دیگه

حالا ولش کن حرص اونم نمیخورم

... لقش ظهر که بریم تربیت بدنی میرم انقدر میکنمش تو چشمش تا بترکه

حالا نمیدونمم فقط من 16 بودم یا کسای دیگه ای هم بودن

ولی خب اینکه فقط و فقط خودت ماکس باشی بدون شریک کیفش بیشتره

خلاصه که

برید کنار ماکسی نشید😎


ندید بدیدم خودتونین

مثل اینکه دو ترمه همه ش اومدم دانشگاه ها

بار اولمه

ذوق دارم😊

یکی از نمره های فیزیو هامون اومد

بیسسست شدم

دلم میخواد مثل خیلی وقتا که مامانم زنگ میزد و میگفت بیست میگیری یا نه و منم پوزخند میزدم

امشبم زنگ بزنه و بگم اووووه یس

کجایی که ببینی بچه ت ترکومده

تا الان از همه دخترای خوابگاه که فهمیدم نمره م بیشتر بوده

البته تو پرانتز اینم بگم که نمره خودم بیست نبود

نمره برگه م 16 بودا

ولی چون سوالاش فضایی بود و مفهومی و وقتشم کم بود طوری که من چند سوال رو نرسیدم حل کنم و سرسری زدم

 و خیلیا هم تک آور شده بودن

خودش ورداشت یک چهارم نمره به همه داد که اینجانب بیست شدم :) 

امتحان رو ریدیم

همه از دم

نماینده قراره بره گدایی نمره :/

منی که بعده حموم حتما به حالت مرگ می خوابیدم رفتم نشستم سر درس و مشقم
و الانم با مو های خیسی که ول دادم رو بالشتم دارم به این فکر میکنم که واسه بافت تشریحی چه خاکی بگیرم مینه سرم؟
هیچی یادم نمیاد و انگیزه ای واسه خوندن دوباره ش ندارم
چون بچه هایی که چند دور خوندن هم میگن چیزی یادشون نی
و امتحانی که یکشنبه س و وقتی که نیست
بقول م
باختیم ....
بد باختیم

استاده برگشت گفت امتحان تشریحی بدین به نفع تونه و راحت تر میارم

این چس مغزام رای گیری کردن و تشریحی رای آورد

الان نزدیک امتحانی همه مون به .. رفتیم 🤦‍♀️




نارنج زنده بمون

فقط چهار تا امتحان دیگه تا فرجه ها مونده😣


 راستی بهتون گفته بودم یه استاد وحشی داریم پارسال از پنجاه نفر سی نفر رو انداخته؟ یکی از امتحانامون با همین باباست😥




آها دوتا نکته دیگه م هست باید بگم چون نگفته بودم

میدونم خیلی پسته در هم برهم شد اما خب باید بگم

یک درمورد پام که خب بعده چند روز خوب شد اما هنوزم گاهی میلنگم و یهو درد میگیره و کامل صاف نمیشه که به جهنم وقت ندارم برم دکتر


در مورد اون مشکل تیروئیدمم چند هفته پیش رفتم دکتر جواب ازمایشا رو نشونش دادم دوز دارو ها رو کم کرد گفت دوماه دیگه برو آزمایش بده برگرد و دیگه هم نیوفتادم دنبالش ببینم چه مرگمه و خوبم یا نه

کلا چند روز بود میخواستم برم دکتر به خاطر کلاس و امتحانا نمیشد

یه روز دو سه ساعت قبل از امتحانم پا شدم رفتم و تو مطب نشستم به درس خوندن تا نوبتم شه و از اونورم بدو بدو برگشتم دانشگاه که به امتحان برسم

موقع معاینه دستیارش گفت چرا انقدر می لرزی گفتم آخه امتحان دارم

خودمم تنها رفته بودم

اصلا هیشکی هم سن و سال من و تنها اونجا نبود

کلا همه همراه داشتن من خودم تنها رفتم و برگشتم

دکتره هم گفت برو این دارو ها رو بخور و بیا و انشاا.. که چیزی نیست

منم دیگه پیتکو پیتکو کنان برگشتم دانشگاه

و نمیدونم که واقعا چیزی هست یا نیست :/

گور باباش طور ولش کردم نه وقت فکر کردن بهش رو دارم نه اعصابش رو

بابای یکی از دوستام بیمارستان بود

زنگ زدم به دوستم به حال و احوال و انشاا... خوب میشه

فک کن

من

واسه اولین بار...

فقط خیلی بلد نبودم چیا باید گفت

یکم تپق مپق زدم😞

چند وقت پیش یه چند روز دانشگاه رو تعطیل کردم رفتم خونه

نزدیک امتحان بیو

یه روز تو خونه پی ام دادم به ف یه سوال پرسیدم که کدوم آنزیما حذف شده بود؟ 

گفت من هنوز شروع نکردم به خوندن میخوای وویسش رو برات میفرستم گوش کن

منم بیخیال شدم نشستم همه ش رو حفظ کردم و اصلا وویس رو باز نکردم

از قضا وویس همون جلسه بود که من غایب بودم و همون جلسه استاد بیو مون تصمیم گرفته بود ضربتی حضور غیاب کنه

گذشت و گذشت تا امروز

ف واسم یه آهنگ فرستاده بود رفتم دانلودش کردم الان داشتم گوش میدادم

بعد دیدین تو تلگرام یه چیزی رو پخش میکنی تا آخر همه وویس هات تو چتت با طرف به ترتیب پخش میشه

بعد از اتمام آهنگ یهو رفته بود رو اون وویسه و من صدای ل رو شنیدم

صدای ل و ه بود که با هم حرف میزدن

بردم زدمش اول چند بار با دقت گوش میدادم

ل داشت میگفت از غایبا نمره کم میکنه

بی هیچ حسی

انگار که حتی خوشحالم باشه

بعد ه برگشته گفته خب نارنجی بدبخت همه کلاساشو میومد الان به خاطر این یه دونه غیبت و.... خلاصه

کاری به ل ندارم

اما لحن ه واقعا از سر دلسوزی بود

بماند که آخرم حضورمو زده بودن و غیبت نخوردم

ه زده بود

بعد ل اومده بود به من میگفت من خواستم حضورت رو بزنم ولی دیدم ه زده

خلاصه بگم که این بشر دوست بشو نیست واسه من

چند روز پیشام تو سلف بحث پیش اومد بهش پروندم که ذاتت خرابه گفت هیچکس ذات ادما رو نمی فهمه

گفتم من میفهمم و گفت هیچکس نمی فهمه و خلاصه

این وویسه باعث شد اگه یه ذره به ذات شناسی خودم شک داشتم الان به یقین تبدیل شه