هیچ...

نپرسید لطفا :/
از مسائل شخصیم بیشتر از اونچه که می‌نویسم نپرسید

۱۷ مطلب در اسفند ۱۳۹۷ ثبت شده است

یه عالمه برف اومده و پای پنجره دخیل بستم که امروز تعطیل شه :(

امروز که با ه بیرون بودیم باز اون وسطا پروند که یکشنبه قراره با اون دوتا برن بیرون

یه جوری گفت که انگار گوشی دستت باشه که قرار نیست تو بیای

خب به من چه که گفت

مگه من تا بحال حتی یه بارم باهاشون رفتم؟ 

میتونست اصلا نگه و بره

یعنی چی این کاراش

کلا چند روزه به کارا و حرفاش حس بدی دارم

 یه سری چیزا رو پنهون می کنه و بعدا ازشون یه چیزایی می پرونه

واقعا نمی فهمم دلیلش رو

اما حالم بده

افتادم گوشه تخت و به بی رحمی روزگار فکر میکنم

به اینکه هیچوقت دوست داشتنی نبودم و همیشه اونی بودم که پس زده شده

به اینکه دستم بی نمکه

به اینکه هیچوقت تو عمرم رفیق نداشتم

یاد تونه اوایل که بیام دانشگاه چقدر نگران رفیق پیدا کردن بودم؟

هه

ولی فکر نمیکردم همچین چیزی تا این حد بتونه به همم بریزه و حالمو بد کنه



پی نوشت:یا اون روزی که یکی شون گفت نارنجی رو اد کنم تو گروهمون؟ و من خودمو زدم به اون راه که کدوم گروه و...

بعدش با بی تفاوتی گفتم باشه مرسی

و احساس میکنم بعدش ه نذاشته و نخواسته که بیشتر از این قاطی شون بشم

انگار که بعدش خود ه که با من صمیمی تر بود مخالفت کرده

با چیزی که خودمم نخواسته بودم و اصلا تو فکرشم نبودم تا خودشون گفتن


کم کم داره یه چیزایی یادم میاد و مطمئن تر میشم که هرچه زود تر از خودش و اکیپ مسخره ش بکشم بیرون

هرچند تا همین حدشم خودش منو جلو برد اما از این به بعدش رو دیگه خودم نمیخوام

حالا که نمیدونم به چه دلیلی پسم میزنه دیگه خودم دست به کار میشم قبل از اینکه بیشتر از این خوردم کنه

گفت بریم دیزی بزنیم؟
واسه اینکه خیلی تند نرفته باشم الان باهاش دارم دیزی میزنم

افتادم گوشه تخت اونم حوصله ش سر رفته

گفت امروزم زدی تو برقا

گفت بریم استخر؟ بهونه آوردم

نباید انقدرام تند برم دیگه

فقط قراره دوری و دوستی باشه

نه که بشه دشمنی

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۱۶ اسفند ۹۷ ، ۲۰:۳۸

الان سوار بر آژانس یا اسنپ تو راه خوابگاه بودم

نه اینکه تو ایستگاه اتوبوس سگ لرز بزنم و دماغم در معرض آویزون شدن باشه :(


بعدا نوشت:اتوبوس نیومد و پولدار طور تو اسنپ نشستم😊

کله شق طور ییهو اومدم کلاس موسیقی ثبت نام کردم

اصلا نمیدونم میرسم یا نه

بیوفته وسط امتحانام قشنگ جر میخورم

بی خیال طور حواله ش کردم به اونجا که باید

واسه بار آخر دارم تلاشمو میکنم

اگه شد که هیچ

اگه نه یه پولی رو حروم کردم و عوضش دیگه بدون فکر بهش تا آخر عمرم می بوسم میذارمش کنار