پاسخ:
خب خب خب
بسه دیگه کامنت تایید نکردن
هوس کردم این یه دونه رو جواب بدم الان
خب حالا خیلی هم فرقی نداره دیگه
واسه یه ر انقدر سخت نگیر :دی
درمورد اینکه تو کلاسم جلوی کسی اینجوری تلفظ نکرده باشم باید بگم که بعله
تلفظ کردم
خوبشم کردم
هیشکی هم نفهمید
چون تو به این نکته توجه نکردی که همه کلاسمون الان ترمولکیم
و همه هم از دم داریم میگیم کاداو :/
یعنی من خودمم از اینا یاد گرفتم که بگم کاداو
تا به حال هم هیچکدوم مون نفهمیده این ر داره خخخخخ
و دلیل اینکه ننوشتم جسد هم این بود که اولش همون جسد تو ذهنم بود
بعد دیدم یه جوریه تو عنوانم اسم جسد رو بیارم
این بود که دیگه نوشتم کاداو
درستشم نمیکنم که یادگاری بمونه از دوران ترمولکیم :دی
کیلگ شاید باورت نشه اما تمام مدت که توی سالن بودیم گاهی به لامپ های سقف نگاه میکردم و یاد تو می افتادم :)
یادمه تو وب قبلیم واسم نوشته بودی که جلسه اول زل زده بودی به سقف
منم یهو وقتی استاد دستش رو بلند میکرد یا مثلا یه حرکتی رو روش پیاده میکرد چند لحظه زل میزدم به سقف بعدش دوباره پایین رو نگاه میکردم و عادی شد کم کم
خلاصه که مرسی
راه حل خوبی بود
اون حس درد داشتنش هم آره
یه نمه عذاب وجدان داشتم راستش
حتی یه جاش که یکی از بچه ها موی روی بدنش رو کشید سرش داد زدم که نکن گناه داره
بعد اونم پوکر فیس و خدا شفات بده طور زل زد بهم :/
ولی نقطه اوج ماجرا اون جایی بود که استادمون گفت اونم میخواد وقتی بمیره جسدش رو اهدا کنه
آدم یه جوری میشه
اینکه این استاد من قراره سال ها بعد همینجوری بیفته رو یکی از این تخت ها و چند تا ترمولکم بیفتن به جونش و تیکه پاره ش کنن درد آوره
به نظرم خیلی دل میخواد این کار
من یکی که به هیچ وجه راضی بهش نمیشم
و اصلا اون جنبه پیشرفت علمشم تو کتم نمیره
اینکه ما بریم جسدی رو زیر و رو کنیم که دیگه شباهتی به اجزای واقعی بدن نداره و حتی یه سری جاهاش تیکه پاره شده چه سودی داره؟
با مولاژ که بهتر کار آدم راه میفته
ولی میدونی چیه کیلگ
حقیقتا یخرده تو ذوقم خورد
انتظار هیجان بیشتری رو داشتم
حداقل رو سه چهار تا غشی حساب باز کرده بودما
ولی خب دیگه
بچه ها مون یبس تر از این حرفا بودن
مثل بز رفتیم تو و نگاه کردیم و برگشتیم
بدون هیچ ادا و اصول و حرف اضافه ای
فکر کنم دیگه داغون ترین بین شونم خودم بودم که فقط نگاه میکردم
بقیه کم مونده بود تیکه هاش رو بذارن تو کوله هاشون با خودشون ببرن خونه :/
و در نهایت هم یاد حرف مادرم افتادم که بهش گفته بودم من میترسم و پزشکی نمیخوام و فلان اونم برگشت بهم فهموند که بابا تو پوست کلفت تر از این حرفایی خیالت تخت
و خب باید اعتراف کنم در این یه مورد اون منو بهتر از خودم میشناخت
آهان راستی این که گفتی ده شدی از ده نمره بود دیگه؟؟؟
نیم درصدم احتمال نمیدم که از بیست ده شده باشی :دی
ساعت چهار و سی و هفت دقیقه بامداد چهارشنبه
در حالی که ترمولک دوتا کوییز داره و درس نخونده و دهنش سرویسه
درد و دل با یک فیزیوپات :)
نخطه