نصف عمرشون به فنا :)
موقعی که داشتیم میرفتیم واسه تربیت بدنی
من از خوابگاه میرفتم وتعدادی از بچه ها از دانشگاه داشتن میومدن
هم اتاقیم هم بین شون بود
یه خرده که به هم نزدیک شدیم
برگشت با صدای بلند گفت یعنی نصف عمرتون برفناست که این هم اتاقی تون نیست
منو میگفت :)
حالا نمیدونم واقعا حرف دلش بود یا غلو کرد
اما من که خوجال شدم ^_^
بعدشم هر کدوم از بچه ها یه چیز باحال گفتن درموردم
مثلا یکی گفت عاشقشم
اون یکی گفت من عاشق تیپشم و...
خلاصه که کلی هندونه زیر بغلم گذاشتن :)
بماند که لافی وقتی هم اتاقیم اون حرفو زد پوکر فیس برگشت با طعنه بهش گفت اینو میگی؟؟؟!!!
بماند که روز به روز بیشتر دارم از لافی متنفر میشم
بماند که روز به روز بیشتر میفهمم که به درد دوستی نمیخوره
بماند که چند وقتیه دارم از زندگیم کمرنگش میکنم
بماند که تا روزی چند تا تیکه خوشگل بهش نندازم دلم خنک نمیشه و هنوزم نشده :/
چرا من با این بشر بدم انقدر؟؟؟
ولی خوبیش اینه که خیلی زود فهمیدم که گروه خونیمون به هم نمیخوره
آها یه مشکل ریز دیگم دارم
با هم اتاقیم خوبم
و روز به روزم بیشتر باهاش خوب میشم
دوسش دارم و دختر صادقیه به نظرم
و اینکه داریم کم کم باهم ندار میشیم
اما هیچ کدوم از این ها باعث نمیشه من به تصمیمم مبنی بر هم اتاقی نشدن با هم کلاسی پشت کنم
بعد امروز یکی از بچه ها گفت شما ترم بعد نمیخواین اتاقتون رو عوض کنین
هم اتاقیم برگشت گفت نه ما از اتاقمون راضی ایم
منم دیگه هیچی نگفتم
اما خب مسئله اینه که من خیلی راضی نیستم :/
امیدوارم تو رو در وایسی گیر نکنم و ترم بعدم اینجا پاگیر نشم :/
حالا جالبش اینجاست چند روز پیش من برگشتم به یکی از بچه هامون گفتم میخوام اتاقمو عوض کنم
و لال نشم که گفتم میخوام با هم کلاسی هم اتاقی نشم
اون دختره هم با هم اتاقیم خیلی صمیمیه
حالا نره بهش بگه :(
گرفتار شدما
ترم بعد اتاقمو عوض نکنم گیر چندتا عوضی بیفتم؟؟؟
خلاصه که موندم چه کنم
- ۹۷/۰۲/۱۹