پاتک صبحگاهی
دیروز بابام از باغ میوه آورده بود
گفتم لواشکش کنم
گفت نه اینا میوه هاش نرسیده س و سفته ، بذارفردا میرم واست میوه رسیده میارم(میگه رسیده که منو گول بزنه منظورش همون میوه های لهیده س)
گفتم دروغ میگی یه هفته س منو کاشتی
گفت نه دیگه فردا حتما میرم
منم گفتم باشششششششه ^_^
از اون جایی که بیکارم شبا همون سر شب جیش بوس لالا
دلیلی نداره که بیشتر بیدار بمونم
اینه که صبح خروس خون پا شدم
در حالی که خانواده در خواب به سر می بردن
رفتم سراغ میوه ها
الانم رو گازن دارن لواشک میشن ^_^
الان سوالی که پیش میاد اینه که به نظرتون اینا تا آخر تابستون اجازه میدن من در این خانه سکنی بگزینم یا نه با توجه به حرکاتی که دم به دم پیاده میکنم یکی دو هفته دیگه عذرم رو میخوان و بیرونم میکنن؟
حالا خدا کنه لواشکش خوب شه حداقل
دفعه پیش که سر پیراشکیه اسهال گرفتم
آها اینم نگفته بودم که پیراشکیه پیراشکی نشد :/
خمیرش خراب شد این شد که موادش رو ریختم تون نون خوردیمش به حکم سمبوسه
چو بهم می گفت تو با هرکی ازدواج کنی سر یه هفته پست میدن
به نظر خودم که چرت میگفت
منو خیلی تحمل کنن یکی دو روز
دیگه بترکونه سه چهار روز
یه هفته خیلی زیااااااااده
اصا خودمم انقدر راضی به زحمت نیستم
- ۹۷/۰۴/۲۹