میخوام تنهایی بارش رو به دوش بکشم
ضعیف تر از همیشه م اما نمیخوام ضعفم رو نشون بدم
به این فکر میفتم که دفترچه بیمه م مهلت داره یانه که نگاه کردم و دیدم داره
به هیچکسم هیچی نمیگم
هرچند رفتم پیش اون اینترنه هم اتاقی ل و ف بود و فهمیدن یکم
اما می پیچونمشون و میگم چیزی نبوده
هرچند اونام به تخ. مشون نبود
با بغضی که به زور پنهانش کرده بودم از اتاقشون بیرون اومدم و حرفاشون رو که به شوخی میگفتن دقیق یادم نیست
فقط انگار ف می گفت نمیری ها میخوایم بریم شلوار لی بخریم یا یه همچین چیزی
بعدش اومدم تو اتاق و در رو قفل کردم که نکنه کسی بیاد و نشستم به گریه کردن
هیچکسم نیومد
و برای هیچکس هم مهم نیست
و من اگه تا صبح بمیرم هم تا دو روز بعد هیشکی نمی فهمه
پی نوشت1:داشتم این متن رو می نوشتم
یکی از بچه ها اومد پیشم همینجوری حوصله ش سر رفته بود
داشتم عر میزدم که یهو در زد
قفل رو باز کردمو خودمو جمع و جور کردم
همزمانم داشتم به ش که پیام داده بود جواب میدادم
گفت چی شده و اینا و دید گوشی هم دستمه دارم پی ام میدم
گفتم واسه یکی از دوستام یه اتفاقی افتاده
هیچی دیگه اومد بغلم کرد و گفت فکر نمیکردم انقدر دلت نازک باشه(جمله ش رو دقیق یادم نی ولی همچی چیزی بود) و پرسید چی شده دوستت و من گفتم هیچی چیز مهمی نیست
هیچی دیگه نشست و یه خرده حرفیدیم و خندیدیم و یکم بهتر شد حالم
یه جام فکر کرد چون تو اتاقم تنهام مثلا یهو دلتنگ شدم و اینا و بخاطر همین گریه کردم
منم گفتم نه واسه تنهایی نیست
پی نوشت2:این دختره که اومد تو اتاق با ف و ل دوسته
نکنه بره به اونا بگه گریه میکردم بعد اونام دوزاری شون بیفته 🤦♀️
- ۹۷/۰۷/۰۴