تولد قلی
چهارشنبه, ۵ تیر ۱۳۹۸، ۰۹:۰۵ ب.ظ
بعد از امتحان زبان که اومدم خوابگاه وسایلم رو جمع کنم قلی زنگید
گویا بچه ها بهش گفته بودن من قرار نیست تولدش رو برم
زنگ زد گفت نارنجی
تو واقعا میخوای بری؟
گفتم آره دیگه ببخشید کار واجب دارم و اینا بلیط گرفتم باید برم
تولدشم تبریک گفتم
به بچه هام سپرده بودم که واسش کادو گرفتن منم سهیم کنن ولی فعلا نگرفتن
بعد از تولد هم گلگلی زنگ زد
گفت خیلی خوب نبوده گویا
و یه سری ماجراها رو تعریف کرد
و خدا رو شکر کردم که عاقل بودم و نرفتم بین آدمایی که معاشرت با یه سری هاشون جز پشیمونی چیزی برام نداشته
- ۹۸/۰۴/۰۵