اما من از آرزوهام دست نمی کشم
اومده میگه می رفتی خانوم معلم می شدی واسه خودت دیگه
این دکتر بازی چیه راه انداختی
گفتم حالا تو چرا تنگته؟
گفت خب خواهر زاده می
حالا به اینکه من خودم نزده می رقصم کاری نداریم
ولی اینهمه تشویق و حمایت خاندان مون رو که می بینم ها
اصا اشک شوق تو چشام جمع میشه :/
آدمایی که ته ته هدف زندگی شون داشتن یه حقوق کارمندی و صبح تا ظهر سر کار رفتن و پس انداختن چند تا بچه و پیاده کردن این سِیر رو بچه هاشونه
ولی من نمیذارم اینجور بمونه
می کَنَم
جدا میشم
نمیذارم منم اسیر زندگی نباتی خودشون کنن
نمیذارم منو تا حد آرزو های خودشون پایینم بکشن
نمیخوام هم رنگشون باشم
بذار اون اولینه من باشم
پی نوشت:خیلی جدی دارم موسیقیم رو تمرین می کنم
و خیلی جدی تر زبان می خونم
کتاب می خونم و کلی کار دیگه
کارایی که از نظر اینا دو زار نمی ارزه
و اگه به اینا می بود من باید الان مشغول یادگیری آشپزی و اصول خانه داری می بودم :/
اما گور بابای همه شون
من کار خودمو می کنم
چرا باید راه کسایی رو ادامه بدم که نه تنها به زندگی شون هیچ افتخاری نمی کنم
بلکه حتی به نظرم لایق ترحم و دلسوزی ان
- ۹۸/۰۴/۲۸