قوم عجوج مجوج
میخواستم برم کپه مو بذارم
از ساعت یه ربع به شیش زنگ زدن که داریم میایم خونه تون
فاصله خونه ها مونم نهایت ده دقیقه س
بعد هنوز نیومدن
بنا به سابقه درخشانشون احتمالا تا 8 هم نمیان
شیطونه میگه بگیرم بخوابم عن شن بلکه دست از این عن بازیاشون بردارن بی شعورا
یه خرده فهم و شعورم ندارن
مورد بوده یه جا واسه ناهار دعوت شون کردن
انقدر دیر رفتن شام رسیدن :/
خدایا صبر جزیل عنایت بفرما من از دست این عجوج وجوج های دور و برم سکته نکنم
یکی دو تا هم که نیستن
همه مایه دردسر
حالا خوبه با هیچکس هم رابطه ای ندارم وخونه شونم نمیرم و اینجوریه
بنا به ارتباط داشتن بود که دیگه هیچی
مثلا افرا
ورداشته لباس هاشو اورده خونه ما رفته سر کمدم آویزون کرده به چوب رختی های تو کمدم که هروقت اومد اینجا لباس داشته باشه
بعد لباس راحتیم نداشته گویا
وقتی میخواسته بره خونه مامانش لباسای منو برده گفت می شورم می فرستمش
شسته
خیس خیس چپونده تو یه کیسه
الان میرم نگاه میکنم
لباسه سیاهه :/
انگار انداختیش تو منقل ذغال :/
چیزیم نمیتونم بگم
هرچی بگم مامان دور برمی داره که بی چشم و رو فلان
آقا اینا گیریم حقی هم به گردن ما دارن
هرچی هست حساب کتاب کنن خشکه باهاشون حساب کنم
دیگه قرار نیست که بیان بریزن و بپاشن و گوه بزنن به زندگیم و هیچ نگم
- ۹۸/۰۵/۰۴