هیچ...

نپرسید لطفا :/
از مسائل شخصیم بیشتر از اونچه که می‌نویسم نپرسید

اینستا که خبری نیست

اینجام ای تقی به توقی بخوره یکی پست بذاره

توئیترم که نصب کردم دیدم مالی نیست

تلگرامم که قبلا واسم خدای هیجان بود پرنده پر نمیزنه

نه کسی میاد خونه مون

نه ما میریم خونه شون

مثل کپک چسبیدم گوشه اتاق گاهی با بابام یه دعوای ریز میرم یه ساعت بعدش آشتی میکنیم

نه سفری نه چیزی

تموم شه زود تر همون بریم سر درس و مقش مون :(

یکی از بچه هامون درس این استاد اراغه رو افتاده

بهش میگن چند شدی

میگه به عشق علی آقا کریمی 8

:/

دارم به این فکر میکنم که اگه خودم جای این بابا بودم چی میشد؟

وقتی نمره رو می دیدم گوشی رو می کوبیدم زمین

بعد زانو هامو بغل میکردم یه ساعت گریه میکردم

آخرم میرفتم گوشه اتاقم مثل این ننه مرده ها چند روز زل میزدم به یه جا

دیگه م هیچوقت اون آدم سابق نمی شدم

و تا پایان دوران تحصیلم روزی چند بار به خودم یادآوری می کردم که من هیچ گهی نمیشم :/

بعدشم اجازه نمی دادم احدی از این موضوع با خبر شه

چه برسه به اینکه اینطوری جار بزنمش


پی نوشت۱:به این طرف حسودیم میشه

یه افتاده که حتی با افتادنش هم حال می کنه

یعنی یه ساعته نشستم به در فشانی هاش پیرامون افتادنش میخندم


پی نوشت۲:من فقط جزوه رو خوندم و رفرنس رو به جز سه چهار صفحه اونم در حد روخوانی چند دقیقه ای نخوندم

بعد نمره م از هم اتاقیم که هم جزوه خوند هم رفرنس بیست و پنج صدم بیشتر شده :/

در حالی که انتظار می‌رفت اون حداقل سه چهار نمره از من بیشتر شه

میگم جوری نمره میدن که پشمای آدم می‌ریزه یعنی این

ولی نامردیه به نظرما

من جزوه ش رو هم حتی از همین هم اتاقیم گرفتم

نصف اینم خوندم

بعد اینجوری

این نمره های دانشگاه چرا یه دفعه آدمو اپیلاسیون می کنه؟؟؟

از هر استادی که بدت میاد یه جوری نمره میده که اگه اسلام اجازه میداد میرفتم یه ماچ آبدارش میکردم

از هر کی هم خوشت میاد یه جوری میذاره تو کاسه ت که...

آقا اون استاد اراغه که گفتم یه نمره ای بهم داده که به خوابم نمی دیدم

وژدانا من به جز پاسی انتظار دیگه ای ازش نداشتمااااا

اصا فراتر از انتظار در میادین ظاهر شد

الانم منتظرم اون استاد بافت مون که عاشقشم و انتظار هجده دارم از درسش لب مرزی پاسم کنه بشینم فحش کشش کنم :/

ل پیام میده باهم در مورد تعطیلات هیجان انگیزمون حرف می‌زنیم :/

که جز فیلم دیدن کار خاص دیگه ای درش انجام نمیشه

بهم میگه بیا فلان سریال رو ببین

میگم سریال دوس ندارم ، زیاده کور میشم

میگه بذار کور شی

راه که بری با لگد میزنم بهت دیگه نمیتونی بهم لگد بزنی (من و ل زیاد باهم دعوا و شوخی خرکی میکنیم )

بهش میگم مطمئن باش من واسه کتک زدن تو یه راهی پیدا میکنم

میگه آره به خدا مطمئنم

اون عصاتو می‌کنی تو چشمم

^_^

نتیجه گیری اخلاقیش هم میشه اینکه همیشه اونقدر قلدر باشین که خیال شون راحت باشه فلج و قطع نخاع هم که بشین نمی‌ذارین که بهتون زور بگن


پی نوشت۱:کاش همیشه و با همه همینجور بودم

ولی نمی‌فهمم چرا یه وقتایی بی نهایت ضعیف میشم :(


پی نوشت۲:کل اگر طبیب بودی ...

نمیتونم حتی متصور شم که این حجم از خیس شدن بالشتم ناشی از عرق کردن بخاطر گرمای زیاده

اینه که همه ش احساس میکنم وقتی خوابم دمی میاد میشاشه رو کله م و میره

وگرنه این حجم از خیسی هیچ جور دیگه ای قابل توجیه نیست :/

میگم ما که بیکاریم
بریم یه دست خشتک این نماینده ها رو سرشون پرچم کنیم واسه کنکوری های سال بعد؟ یا با توجه به حجم خشونتم بیخیال شم بهتره؟
بگیرنم شما میاین واسم تحصن کنین و هشتگ بزنین و این صوبتا؟؟؟

پی نوشت۱:مامان بابای من یه چیزی میدونستن که تابستونا منو تو کلاس رفتن خفه میکردن جوری که جمعه ها غروبم کلاس داشتم
اگه غیر از این بود یه خاندان رو به هم می ریختم

پی نوشت ۲:راستی گفته بودم بهتون که با گوشی مامانم عمه م رو بلاک کردم؟😇
ظهر که اومد یادم باشه برم یه نگاه بندازم ببینم هنوز بلاکه یا نه😈😈😈

این برنامه طبیب رو دیدین شبکه سه پخش میشه؟

امروز یه فیزیوتراپ رو آورده بودن داشت درمورد تونل کارپال حرف میزد(یه تونل جلوی مچ دست که یه سری عضله و عصب و... ازش عبور می‌کنه)

داشت راجع به عصب داخلش صحبت میکرد که اگه تحت فشار قرار بگیره فلان میشه

یه لحظه به خودم اومدم دیدم اصلا یادم نمیاد عصبش کدوم بود :/

اولنار بود یا مدین یا رادیال :/

درحالی که واسه امتحانش فوقانی رو بد نخونده بودم

گرخیدم حقیقتش

یه چیزی داره مدام بهم نهیب میزنه که اگه نری یه بار دیگه آناتومی رو بخونی هیچ گهی نمیشی

اصلا تا آخر عمرت پایه ت ضعیف میمونه هیچی یاد نمیگیری

الان یعنی همه هرچی آناتومی میخونن یادشونه و فقط من انقدر بدبختم؟

اگه نه و عادیه و واسه همه فراره پس ماها کی قراره اینا رو یاد بگیریم؟

بیو شیمی نیست که حواله ش کنیم به کفش مون و بگیم به درد مون نمیخوره

تا آخر عمر با این سر و کار داریم

الان من چه خاکی به سرم بریزم با این آناتومی خوندنم


پی نوشت:از همه مهم تر سوالی که پیش میاد اینه که تکلیف امتحان علوم پایه م چی میشه؟؟؟واسه اون دیگه چه غلطی کنم؟

توئیتر نصب کردم ^_^

البته فعلا خیلی نمی‌دونم چی به چیه

پست قبل گفتم یه سیب زمینی هم نمیتونم سرخ کنم دقیقا سرم اومد
البته من منظورم چیز دیگه ای بودا
یه بار تو خوابگاه میخواستم سیب زمینی سرخ کنم بعد آب داشت می‌ترسیدم بریزمش تو ماهیتابه
یه دختره اومد پوکر فیس از دستم گرفتم و ریخت تو ماهیتابه
الانم تصمیم گرفتم پیراشکی درست کنم
یه تابه سیب زمینی رو به فنا دادم همه ش سوخت
الان تابه دوم رو گذاشتم امید است جان سالم به در برد

پی نوشت:عکسش رو گرفتم اما با گوشی بلد نیستم بذارم

پی نوشت۲:بابام رفتنی گفت یعنی ظهر نهار داریم دیگه؟
گفتم آررررره بابا فقط تو با خودت آرد و پنیر پیتزا بیار
:/


بعدا نوشت:خب به خیر گذشت
فقط یه دونه از این کفگیر نسوز ها رو سوزوندم ^_^
بعد خواستم با دستگیره برش دارم اونم یکم سوخت
جهت صرفه جویی در وقت و انرژی هم پیاز و سیب زمینی ها رو با هم ریختم که سرخ کنم
ولی چرا هیشکی به من نگفته بود پیاز زودتر از سیب زمینی سرخ میشه :/
پیازا سوخت ولی سیب زمینیه تکون نخورده بود
هیچی دیگه مجبور شدم پیاز سوخته ها رو جدا کنم و دوباره پیاز خرد کنم
اما بعدش دیگه به خیر گذشت
گوشت و ذرت و هویج رو ریختم و نمک و فلفل و رب زدم
اما رب و فلفلش رو فک کنم یه خرده زیاد شد
الانم منتظر نشستم که آرد و پنیر پیتزا برسه
منی که یه سیب زمینی هم به زور سرخ میکنم
از بیکاری (و بین خودمون باشه گشنگی) نشستم برنامه آشپزی نصب میکنم که دلی از عزا در بیارم
کار جدید اگه بخوام  شروع کنم با توجه به دسته گل تابلو فرشم نمی‌ذارن
اینه که باید بشینم با همین امکانات موجود در خانه سر خودمو گرم کنم
ظهرم ببینم بابامو میفرستم باغ ، میوه بیاره لواشک درست کنم
خسته شدم از تابستون
لحظه شماری میکنم که دوباره دانشگاه باز شه :/
هم از این بیکاری خلاص میشم
من از اون آدمایی ام که نمیتونه اصلا بیکار بمونه
و اگر بیکار باشم یا خودمو دیوونه میکنم یا بقیه رو
هم دوباره میرم خوابگاه و استقلالم رو به دست میارم
هر وقت بخوام می‌خوابم
بیدار میشم
غذامو میخورم
و هر چی بخوام میخرم
خلاصه که بد وضعیه
میریم اونجا اینجا رو می‌خوایم
میایم اینجا اونجا رو میخوایم
واقعا راسته که میگن دانشجوی خوابگاهی که میشی
دیگه هم تو شهری که دانشجویی احساس غربت می کنی
هم شهری که ازش اومدی
کی میشه این یه لنگه پایی من تموم شه
بشینم یه جا زندگیمو کنم