هیچ...

نپرسید لطفا :/
از مسائل شخصیم بیشتر از اونچه که می‌نویسم نپرسید

عایا کسی هست که یاری کند :/

جمعه, ۱۷ فروردين ۱۳۹۷، ۰۱:۴۱ ب.ظ

یه رفیق خیلی خیلی خل و چل داشتم

یعنی همه ی خل و چل های عالم باید بیان پیش این لنگ بندازن

بعد یه سری روزا که تو مدرسه به واسطه امتحان یا هر چیز دیگه دهن مون سرویس شده بود

تو راه برگشت که خسته و لش کشون کشون راه می رفتیم

این رفیق خل و چل ما با چه آه و ناله پر سوز و گدازی و از ته ته دلش

شروع میکرد به بلند بلند گفتن :یکی بای مه بوره أرا خوه «یکی بیاد منو ببره واسه خودش»

بعد ما مریدان هم مثل خری که بهش تی تاب داده باشن هار هار هار میخندیدیم و بنای شعر گفتن میذاشتیم و همی مسخره می نمودیم

اما الان

 دقیقا دقیقا دارم درکش میکنم طفلی رو

ظهر که از خواب بیدار شدم با یادآوری اینکه امروز آخرین روزیه که اینجام

نا خودآگاه تو ذهنم پلی شد که

 یکی بای مه بوره أرا خوه

:/

نظرات (۲)

لازم نبود اون خط آخرم ترجمه کنی :)

چاکریم:))
پاسخ:
معلومه اصلا پست رو نخوندی
چون بالاتر بین متن ترجمه شده بود :/
ما پسر بودیم از این سوسول بازیا نداشتیم... 
ماحصل دستگاه گوارششون حواله میدادن به امام زاده های اطراف
پاسخ:
ها؟؟؟
حالا چرا امام زاده؟؟؟
امام زاده این وسط چیکاره س؟؟؟
اصولا اینجور نیست که باید حواله ش بدن به معلمه؟؟؟
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی