هیچ...

نپرسید لطفا :/
از مسائل شخصیم بیشتر از اونچه که می‌نویسم نپرسید

۹ مطلب در خرداد ۱۳۹۷ ثبت شده است

که فوتبال دیدن در یک سالن پر از جمعیت خوابگاه چه صفایی دارد؟؟؟!!!


پی نوشت۱:حیف که وسط امتحاناست استرس بیو نذاشت خیلی حال کنم

همه ش رو دیدم ولی با استرس :/

و فک کنم تنها کسی بودم که از بین همکلاسیام که خوابگاه ما بودن نشستم فوتبال رو دیدم

هرچی نگاه کردم بقیه شونو ندیدم تو سالن

به یه سریام گفتم نمیاین؟؟؟بر سر کوبان گفتن واااای بیو داریم ها :/

منم گفتم خب به کفشم مگه من چند تا جام جهانی رو میتونم خوابگاه باشم و اینجوری گله ای فوتبال ببینیم

اصلا از کجا معلوم سری بعد ایران برسه به جام جهانی

این شد که گفتم گور باباش همه ش دو ساعته و رفتم


پی نوشت۲:دخترام چه فحشایی بلدنااااااااا

دیگه دیشب دیکشنریم کامل تکمیل شد😁

باشد که رستگار شویم


پی نوشت ۳:دیشب دختره داشت خر میزد اصلا نیومد تو سالن تی وی

 بعده بازی دیدم دوتا استوری گذاشته در مورد وضعیتمون بعده بازی و چقدر خوبیم ما :/

چطور روشون میشه خدایی؟

بیاد تا الان همون قیف رو در بهترین حالت بکنم ته حلقش
حقیقتا انقدر اوضام داغونه که یادم نمیاد دم کنکور چه حالی بودم
اما الان احساس میکنم به همون مقدار استرس دارم
نمیتونم بخوابم
سریع از خواب می پرم
و یا مثل الان که نمیتونم درس بخونم به زور می‌خوام خودمو بخوابونم که شب بخونمش
اعصابم خرده و درس تو کله م نمیره
مثل تمام مواقع دیگه ای که استرس میریزه تو جونم و هنگ میکنم
فک کردیم کنکور میدیم خلاص میشیم
اگه این ترم اول شه 
بقیه ش چی میخواد میشه
اگه بیوفتم چه گهی بخورم😭😭😭
خداوندا مرا ببخش
این یه ترم رو بگذرون
از ترم بعد نه اصلا از همین تابستون میشینم پیش خوانی میکنم 😩😩😩

از وقتی اومدم دانشگاه فهمیدم که نمره ده چقدر دووووووره

چقدر سخته

چقدر دست نیافتنیه 

خاک بر سرم

تو مدرسه اگه نوزده میشدم تا دو روز گریه میکردم

الان انقدر تباه

یعنی تنها آرزوم اینه هیچ درسی رو نیوفتم

مخصوصا مخصوصا آناتومی

و بهداشت

هه

چیه از بهداشت خنده تون گرفت

آره خب چون استاد عوضی مثل استاد ما نداشتین

دویست و بیست صفحه رفرنس که هیچیش رو نخوندم و گفته هفت نمره از اون میاد

جزوه شم یه توک زدم و سیزده نمره داره

سوالات تستی تشریحیه

میگن هم وحشتناک سوال میده

تو گروه سال بالایی هامون نفوذ کردم فک کنم نمره هفده یا هجده به بالا نداشتن

این یعنی خیلی هم خوب بخونی و خرخون باشی حداقل دو سه نمره رو نمیگیری

حالا من اگه با خواندن جزوه سیزده نمره ای برم سر امتحان

بعید نیست بیفتم

و نمی رسم هم که رفرنسش رو بخونم

حالا چه غلطی کنم؟

آناتومی هم استاد مون یه جوره که اصلا به سختی میشه سر کلاسش جزوه نوشت

و خودشم گفت از رفرنس سوال میاره

این شد که جزوه ننوشتم

و رفتم رفرنس رو خوندم یه ذره

که چیز زیادی هم یادم نیست و همه ش پریده

الان دیروز یکی از ترم بالایی زنگ زد گفت همه ش رو از ویسش خوندم بیشترین نمره کلاس شدم

الان من وقت وویس گوش دادن ندارم

جزوه های کلاسمونم چرت و پر از غلطه

سه روزه چه غلطی بکنم

هیچی هم بارم نیست

قول میدم از ترم بعد تو طول ترم درس بخونم

قوله قوله قول

این ترم اولیه خیلی چیزا دستم اومد

تا خودت تجربه نکنی نمیفهمی

فرجه ها رو هم که دارم به بطالت میگذرونم

آناتومی هم که هرچی بیشتر میخونی بیشتر قاطی میکنی

نصف فوقانی و نصف تحتانیم مونده

تو امتحانام یه نصفه روز وقت داره

الان من چه غلطی بوکونم؟؟؟

همین ترم اولی نیوفتم یه وقت؟؟؟؟

آخه این انصافه واسه ترمکا آناتومی بذارن؟

اونم با همچین استادی که میخواد از ما یه پا استاد آناتومی بسازه

و با خباثت سر کلاس میاد میگه این جمع نصف تون ترم بعدم با خودم دارین :/

سیصد صفحه رفرنس و یه عالمه جزوه رو من چجوری بچپونم تو مغزم

اونم چند روزه

😭😭😭


بابت کامنتا روم سیاه

این همه صبر کردین

تا بعد امتحانام صبر کنین بعدش قوله قول میدم تایید کنم

از رفتن و کندن و چمدون بستن متنفرم

از انجام آخرین کارها قبل از رفتن متنفرم

از این مال هیچ جا نبودنه متنفرم

روز شماری میکردم که برگردم خونه

الان که می‌خوام برگردم معلوم نیست چه مرگمه

اگه بدونین واسه جزوه امروز که نوبت مون بود بنویسیم چه حیله و نیرنگ هایی به کار بردم

چه شانتاژگری(نمی‌دونم یعنی چی ولی احساس کردم اینجا جاشه)ها که نکردم

سر چند نفره رو که کلاه نذاشتم

و خلاصه که چه هفت خط بازیا که از خودم در نکردم

و چه نقشه ها که نکشیدم

خلاصه که اینکه

خداوند مرا ببخشاید



پی نوشت:اینم بماند که قبلشم سر نماینده جزوه رو شیره مالیدم و الکی بهش گفتم آناتومی نوشتیم درحالی که ننوشته بودیم اونم اسکل اسکل در کمال ناباوری باور کرد آخرشم یه گروه کم آورد و مجبور شد به یه گروه دیگه بگه دو بار آنا بنویسه و اونام گفتن نمی‌نویسن و بحث شون شد و آخرشم گفتن پس این جلسه آخری هرکس واسه خودش بنویسه و در نهایت اونا پس از دعوای فراوان راضی شدن که بنویسن و..... هیچی ولش کن اصن

دارم یاد میگیرم که سر حرفام وایسم و رو موضع خودم پافشاری کنم

دارم یاد میگیرم که زود تسلیم نشم

دارم یاد میگیرم که زود حرف بقیه رو نپذیرم

این چند وقته زیاد نه گفتم

چیزی که گفتنش قبلا ها برام خیلی تلخ بود و تا حدودی غیر ممکن

میای بریم بیرون ؟ نه

میای فلان کار رو کنیم؟ نه

میای فلان چیز رو بخریم؟نه

دو مورد آخرشم امشب بود

که هنوز در برابر اصرار های خودشیفته مبنی بر بیا فردا بریم بیرون مقاومت کردم که نمیام

وقتی خودم کاری ندارم دلیلی نداره الکی واسه اون پاشم برم بیرون

کاری که تو این حدود یه ماه اخیر دو بار انجام دادم و باهاش رفتم

و روزم کامل تلف شده و دیگه نمی‌ذارم به بار سوم بکشه که بعد ای کاش ای کاش راه بندازم

مورد دومش هم اینکه

امشب انتخابات شورای صنفی بود و رفتم رای بدم به دوست دوستم که اصلا نمیشناسمش

چون از بچه های خودمون بود و می‌خواستیم یه نماینده م از ما باشه

حالا چیز مهمی هم نیستا و کلا رای گیری خاصی نیست

رفتم رای رو نوشتم یه دختره گفت به منم رای میدی

با اینکه میشد به چند نفر رای داد گفتم نه فقط اومدم به یه نفر رای بدم

میخواستم فقط تک رای بدم

دختره هم ناراحت شد و رفت

نفر بعدی اومد و بازم همینو گفت و گفتم نه

اونم گفتش که خب چه فرقی می‌کنه تو اونو مینویسی منم بنویس

تو رو دروایسی نوشتمش و رفتم که سریع بندازم تو صندوق تا کس دیگه ای نیومده

یهو با خودم فکر کردم که احمق چرا میذاری اینجوری راضی یا بقولی خرت کنن

قرار بود یه رای به این دختره بدی فقط

چرا گذاشتی انقدر زود نظرت رو تغییر بدن اونم برخلاف میلت

اونم آدمای پر رویی که میومدن بالای سرت وایمیسادن تا اسم شونو بنویسی و یه جورایی رای دادنه زوری میشد

این اصلا فلسفه رای گیری رو واسم زیر سوال می برد

اگه قراره هرکس بیاد با پر رو بازی کاری کنه بهش رای بدیم اصلا چرا رای گیری صورت میگیره؟

حق انتخاب و اختیار کجا می‌ره پس؟

خودشون بیان چند تا پر رو رو انتخاب کنن دیگه

خلاصه رفتم نشستم اسم دختره رو خط زدم

یهو دیدم یکی دیگه اومد اسم یکی رو گفت گفت به فلانی رای بده

یه باشه سر سری گفتم که بره

دیدم وایساده میگه مینویسی اسم رو

شروع کردم به نوشتن اسمش و تاوسطای فامیلش نوشتم

خیالش که راحت شد و رفت همونم خط زدم و بردم کاغذ رو انداختم تو صندوق

بعدم با خیال راحت از اینکه کسی نتونسته مجبورم کنه کاری رو که نمی‌خوام انجام بدم پاشدم برگشتم تو اتاق

مسئله مسئله مهم و خاصی نبود

ولی از همین جاهای کوچیک آدم باید شروع کنه

البته همچین بیکارم نیستما

فردا امتحان جنین دارم

ولی فکرشم نمی‌کردم یه روز اونقدر تباه بشم که بشینم پشت پنجره به حرفای اتاق بغلی گوش بدم و افسوس بخورم که چرا خودشیفته نیست تا مسخره شون کنیم چون تنهایی حال نمی‌ده :/

ببین خوابگاه آدمو به چه کارایی وا میداره :|

قطعا من الان در دنیای موازی زنی ام که دیگ غذاش رو گازه و سبزیاشو برده تو کوچه و با چند تا زن زوله دیگه داره صفحه پشت اینو اون میذاره

اینکه میگن آمار اعتیاد بالا رفته رو درک نمی‌کردم

تا اومدم دانشگاه و دیدم تو کلاسمون چند تا سیگاری مشکوک به اعتیاد

و یه معتاد مطلق داریم که اونقدر وضعش خرابه که حتی رو لحن حرف زدنش هم تاثیر گذاشته

کشدار حرف میزنه،موقع راه رفتن پاهاشو رو زمین می‌کشه ، صورتش به هم ریخته و مدام درحال چرت زدنه

و خودشم تقریبا علنی میگه که معتادم  :/

چی داره به سر مون میاد واقعا؟؟؟