هیچ...

نپرسید لطفا :/
از مسائل شخصیم بیشتر از اونچه که می‌نویسم نپرسید

۲۶ مطلب در بهمن ۱۳۹۷ ثبت شده است

چند روز دیگه میخوام استوری بذارم

تولد هم اتاقیمو تبریک بگم

اگه ایده ای یامتنی دارین میشه بگین؟ 🤔

من واقعا تو این چیزا خنگم و اصلا چیز خوبی به ذهنم نمی رسه

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۲۶ بهمن ۹۷ ، ۲۱:۵۶

فردا قراره دوباره برم به اون سگ دونی

من نمیفهمم واقعا

منی که سرکلاسا گوش نمیدم

نیم ساعت اول و آخرشو میپیچونم

سر خیلیاشم چرت میزنم

باقیشم به فکر سوژه کردن ملتم

چرا باید برم؟

یعنی چرا مجبورم که برم؟

ولم کنین آخر ترم میام امتحانتونو میدم دیگه عوضیا


تنها چیزی که آرومم می کنه

اینه که میگم نارنج دووم بیار

فقط چهار هفته س😤



پی نوشت:حتی فکر کردن به اینکه 6 سال دیگه مونده پیرم می کنه

اما چیزی که وحشتناک اذیتم میکنه

اینه که خب بعدش که چی

6 سال بعد قراره چه بر سر این منه فرسوده بیاد؟

اییییین همه درس خوندم

ایییین همه جر خوردم

یعنی فقط 1 سالش گذشته؟

دیگه واقعا جایی واسه جراحت های بیشتر ندارما🤦‍♀️🙍‍♀️


پی نوشت:حالا من که غایب بودم

ولی میگن این ترم یه استاد کون نشور آناتومی هم داریم

یه جلسه در میون کوییز میگیره

سر کلاس عملیشم هرجلسه می پرسه بلد نباشی خارتو... اهم اهم یعنی نمیذاره از سالن تشریح بیرون بری

چه خبرته بابا

چههههههه خبرته؟

امروز بعد از خرید یه بلوز و شلوار

و درحال نقشه کشیدن واسه خرید مانتو یا پالتو تو شهر دانشجویی

مامان بهم گفت نارنجی دیگه باید یه خرده خرجت رو کم کنی

گفتم نمیتونم

واقعا نمیتونما دست خودم نیست

میفهمین که نمیتونم؟ 

آقای روحانی شعور داشته باش و بفهم نمیتونم

من یه دختر بدبخت عصبی افسرده م

که با خریدن همین بنجلیجات چند لحظه دلم خوش میشه

و میتونم سرپا بمونم و به زندگی سراسر نکبتم ادامه بدم

اما تو داری همینم ازم می گیری

تو و هم کاسه هات

می فهمین؟ 

یه راه یاد گرفتم

استوری ها رو بدون اینکه طرف بفهمه می بینم و بسی خرسندم

اینطور دیگه لازم نیست جواب کسایی که سوال می پرسن یا نظر سنجی میذارن و بعدش باهاش آدمو سوژه می کنن بدم

فک کن

یکی از پسرای کلاس یه شعر از مولانا گذاشته

بعد دو گزینه 👍و👎گذاشته که یعنی ازش خوشتون اومد یا نه؟ با اینکه اصلا با شعره حال نکردم و نخونده ولش کردم 👍 دادم

نمیدونم دستم خورده یا اینستا حرف دلمو خونده 👎 رفته براش

بعد پسره که از بی شعورای دو عالمه ورداشته کسایی که👎 دادن رو استوری کرده و یکم مسخره کرده بعد گفته انتقامشم میگیره😳

اول خواستم بهش بگم اشتباه شده

بعد گفتم خو به تخمک توی تخمدان چپم

سگ کی باشه؟

بذار فک کنه عمدا دادم و جوابشم ندادم که بفهمه به تخمکمه

حالا اینا هیچی

ل بعد از چند روز اومده پی ویم

همون زمان که همه ش میگفت کی میری

با خوشحالی میگه دیدی فلانی رید بهتون استوری تون کرد

گفتم اون من بودم که ریدم بهش

از این به بعدم هر نظر سنجی بذاره ساز مخالف میزنم که بیشتر برینم بهش و بفهمه رئیس کیه

یکی نیست بهش بگه حالا گیریم هم که اون ریده باشه به من

تو چرا خوشحالی؟

تو دوستی مثلا؟

دلم میخواد بلاک کنم طرف رو اما چند سال تو یه کلاسیم و زشته

آخرای درسم که برسه اگه دست از این بی شعور بازیاش ور نداره حتما این کار رو میکنم

چون فقط این یه مورد نبوده

بارها و بارها بوده که به بهانه های مختلف بچه هایی که تو استوری هاش نظر دادن استوری کرده

آخه آدم انقدر بی شعور؟

الان خیلی از بچه های کلاس باهاش حال نمی کنن و فقط دارن تحملش میکنن

اما خب صبرم حدی داره دیگه... 



پی نوشت:درمورد ل بگم

گیر داد که بیا از بلاکی درم بیار

یعنی من جای اون بودم و یه نفر اینطوری باهام میکرد

عمرا دیگه جواب سلامشم نمیدادم

بهش گفتم اگه میخواستم درت بیارم که از اول بلاک نمی کردم

گفت بیا در آر و اینا کارت دارم

گفتم همینجا بگو

گفت شارژ ندارم

گفتم این همه زر زدی تا الان کارت رو هم گفته بودی

آنبلاک کردم میگم چیه چه مرگته؟

میگه یکم حرف بزن حوصله م سر رفته🤦‍♀️

هیچی دیگه یکم من بار اون کردم

یکم اون بار من کرد

وتمام

الانم تو فکر اینم دوباره برم بلاکش کنم

واقعا بلاکه یه نفس راحت میکشم

وگرنه هر روز پیام میده

الانم رفته خوابگاه

دیگه بیکارم هست مغز منو میخوره

پیام داده بیا از بلاک درم بیار🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️

دفعه پیش گفتم نت ندارم

الان چه گوهی بخورم آخه

چرا نمی فهمه

عی خدا😤😤😤

با ل خوب نیستم

دلم باهاش صاف نیست

دختر خوبیه ها

اماچه کنم

باهاش نمی سازم

دوسش ندارم

نمیتونم به عنوان دوست صمیمی بپذیرمش

باهاش رو راست نیستم و خودمم میدونم

باهاش صادق نیستم و زیر و رو میکشم واسش و خوب میدونم اینو

سعی در کتمانش ندارم

اما انگار اون نمیخواد قبول کنه

حالیش نمیشه

آخریش برمیگرده به چند روز پیشا

نماینده گفت دو تا از استادا قبول نکردن سه و چهار شنبه این هفته کلاس نریم

و کلاسا بر قراره

نیاین هم لج میکنه

من و ه تصمیم گرفتیم نریم

ولی به بچه هام چیزی نگیم و کسی رو تشویق به نرفتن نکنیم

که کلاس خالی نباشه استادا لج کنن

هرکی خواست بره

هرکی نخواست نره

ما به کسی چیزی نگیم

هرچند این خودشم ریسکه

چون اگه مثلا چهار پنج تا غایب باشیم و استاد لج کنه قشنگ میتونه هر بلایی بخواد سرمون بیاره و مثلا حذف مون کنه

ولی اگه مثلا نصف کلاس نرن

فوقش میگه یه نمره از غایبا کم میکنم

القصه ما تصمیم گرفتیم که نریم

چند روز پیشا ل بهم پیام داد گفت تو کی میری؟

گفتم معلوم نیست،. خودت کی میری؟

گفت نمیدونم خواستم از تو بپرسم

یه خرده شر و ور گفتیم و کل کل کردیم

آخر حرف دلمو لا به لای کل کل هامون بهش پروندم

گفتم اصلا هروقت خواستی برو از منم نپرس

یکم دیگه باز کل کل کردیم

دوباره پرسید حالا کی میری؟

گفتم هر وقت عشقم بکشه

یکم دیگه باز کل کل کردیم و سر یه موضوعی من گفتم گوه بخور

گفت من بی تو نمیخورم تو ام بیا

گفتم تو دم منی؟

گفت نه تو دم منی

گفتم اینطور که شواهد نشون میده تو دم منی

گفت لیاقت نداری آدم نظرت رو بپرسه. احترام میذارم بهت الاغ

گفتم این احترامته؟ اگه این احترامته لطف کن دیگه نذار

باز یکم تو سر و کله هم زدیم و باز پرسید حالا کی میری؟

گفتم اصلا نمی رم میخوام ترک تحصیل کنم

گفت جهنم برو گمشو اصلا

حالا کی میری؟ 🤦‍♀️

و ایز تایپینگ بود که زدم بلاکش کردم

چند دقیقه بعد دیدم زشته آنبلاک کردم و یکم بهش خندیدم و یکم حرص خورد

آقا باز نشستیم به دعوا و کل کل باز وسط دعوا پرسید کی میری؟🤦‍♀️

یعنی من سیریش تر از این بشر ندیدم

خو به تو چه مگه من باید بیام شیرت بدم؟

هر وقت خواستی گمشو برو چیکار به من داری؟

جواب دادم که ل من کار دارم معلوم نیست

تو هروقت خواستی بلیط بگیر جا نمونی من کار و بارم معلوم نیست

گفت از جمعه دیرتر که نمی ریم؟

گفتم من شاید دوشنبه برم شاید سه شاید جمعه معلوم نیست

گفت خوب هرموقع رفتی خواستی یه پی ام به من بده

نخواستی هم که هیچ

گفتم فلان استاد بی اعصابه رید بهت نگی تقصیر توعه ها

گفت پس تقصیر کیه؟ گفتم به من ربطی نداره تو هروقت صلاح دونستی برو(واقعا مونده بودم چطور به این زبون نفهم بفهمونم کاری به من نداشته باشه و هر غلطی که میخواد بکنه🤦‍♀️)

گفت من کاری ندارم با تو میام هرچی هم شد تقصیر توعه😐

گفتم من اصلا بهت خبر نمیدم بمونی تا عید

خوبه تو جاده هم ازم راضی نیستی و دفعه پیش می گفتی تنها میومدم بهتر بود

گفت خب همه ش عین خرس می خوابی

گفتم دوس دارم بخوابم به تو چه

خلاصه باز کل کل شروع شد گفتم بلاکت میکنم، این دفعه دیگه بازتم نمیکنم زبون بسته شی

و بلاک و تمام

دیدم درجا رفت اینستا پی ام داد و جوابشو دادم و درجا اونجا هم بلاکش کردم

دیدم اس داد که خودمم میخواستم بلاکت کنم و تو زودتر کردی و این حرفا

توپیدم بهش و تهشم اضافه کردم پررویی کنه اینجام بلاک میشه

جواب نداد

فکر کردم قهر کرده و گفتم به تخمکم

پنج شنبه شب بهش یه اس میدم که فردا دارم میرم

اگه باهام نیومد که چه بهتر

اومدم اومد دیگه😩

و دیگه کلا خبری نشد و من در خیال خودم قهر بودیم

باز دیدم امروز اس داده🤦‍♀️

پیام داد آنبلاکم کن کارت دارم

به دروغ گفتم خونه نیستم نت ندارم

گفت مشخص نشد کی میری؟ نمیخوام با تو بیام ها،واسه یه چیزی میخوام😤

گفتم از خداتم باشه با من بیای. اصلا حالا که اینطوره بخوای بیای هم نمی برمت، حالا  واسه چی قفلی زدی؟

باز پرسید که حالا تو بگو کی میری و اینا؟ گفتم من فردا یه کاری دارم که اگه انجام شه دوشنبه میرم اگه نه باید وایسم سه شنبه کارم رو انجام بدم(اینطور گفتم که باز جواب قطعی ندم دوشنبه میرم یا جمعه)

گفتم حالا تو چیکار به من داری؟

گفت میخوام ببینم کی بلیط بگیرم و اینا، یعنی تو صبر نمیکنی جمعه بری؟

گفتم نمیدونم باید دید بقیه بچه ها چیکار می کنن

بعد باز هیچی نگفت الان دوباره نصفه شبی پی ام داده که سه و چهار شنبه با کدوم استادا کلاس داریم🤦‍♀️

گفتم نمیدونم نماینده تو گروه چی گفته؟ (منظورم این بود از من نپرس هر گوهی نماینده خورده همونه دیگه)

احتمالا هم باز فردا اس بده که کارت انجام شد یا نه و کی میری؟ 😤😤😤


بابا من به چه زبونی باید به این بشر حالی کنم کاری به کار من نداشته باشه و هر گوهی میخواد بخوره؟ 

مستقیم میگم نمی فهمه

غیر مستقیم میگم نمی فهمه

بلاک میکنم از یه سوراخ دیگه میاد تو

خو چیکارش کنم؟

چرا حالیش نمیشه ما دوتا آب مون تو یه جوب نمیره

چرا نمی فهمه ما نمیتونیم زیادی باهم صمیمی بشیم

چرا واسه کوچیک ترین مسئله ای میاد آویزون من میشه که هر گوهی خوردم بخوره

میخوای بپرسی برو از نماینده بپرس یا یکی که خبر داشته باشه

منم یه خری مثل تو

رو هوا میخوام نرم


مامان بهم میگه تو ناسازگاری

نه سر این قضیه ها

کلا میگه تو سر سازگاری با کسی نداری

با ل هم نمیسازی تقصیر توعه

الان واقعا تقصیر منه؟

این همه رو مخم رژه میره تقصیر منه؟

سوالای چرت می پرسه و حوصله ش رو ندارم تقصیر منه؟

خودمم رو هوام و حوصله خودمو ندارم اینم سیریشه تقصیر منه؟ 

میدونین از چی هم زورم میگیره

اینکه ادعاشم زیاده

واسه واحد اضافه برداشتن اومده بود مخ منو میخورد که ظرفیت ها پر شده و نمیشه برداریم و حالا چیکار کنیم؟ 

بعد یه روز یه 3 واحدی توپ دیدم درجا بهش خبر دادم که برداره چون زودم پر شد

اومده یه ساعت باهام چونه میزنه که حالا واقعا اضافه برداریم یا نه؟😐خب سنگین میشه امتحانامون، فشرده میشه و اله و بله و جیمبله

آخر اعصابم رو خورد کرد ریدم بهش گفتم تو گوه زیاد میخوری ولی آخرم میری برش میداری پس برو همین الان برش دار بعدا نخواستی حذفش میکنی

که درنهایتم همین شد

برش داشت

دو قورت و نیمشم باقی بود :/


یه چی بهش میگی اول میاد یه ساعت مخت رو میخوره و باهات چونه میزنه

بعد که خوب اعصابت رو خورد کرد و میگی خب دوست نداری انجام نده مجبور که نیستی

میره انجامش میده😒

کودن

یه بار به خودشم گفتم

گفتم تو پیام نورم نباید قبول می شدی با این سطح از آی کیو

عن خانوم

واقعا نمیدونم چطور باید باهاش تا کنم که پیرم نکنه

انقدر رفته رو مخم که موز خوردنشم واسم صدای خیار میده

سر این قضیه نرفتن دانشگاهم

یه ساعت میاد از من می پرسه کی بریم؟ حالا کافیه مثلا بگم جمعه

تا خود جمعه مخ منو میخوره که خب اگه استادا لج کنن چی؟

اگه نمره کم کنن چی؟ اگه فلان گوه رو بخورن چی؟

میرینه به اعصابت خونه موندنه کوفتت میشه



پی نوشت:از یه طرفم دلم میسوزه

میگم زشته انقدر بد رفتار میکنم باهاش

میرینم بهش عذاب وجدان میگیرم

دیده شده رفتم عذر خواهی هم کردم🤦‍♀️

مثلا صبح با صدای دعوا و داد و بیداد تو خونه تون از خواب پاشی 🤦‍♀️

هیچی برام مهم نیست

جز آرامش بابا

اما نمیذارن

نمیدونم چرا باید این همه سختی بکشه

هر دفعه یه بلای جدید سرمون نازل میشه و من هر دفعه میگم بالاخره یه روز تموم میشه

اما شاید قیمت تموم شدنش تموم شدن خودمون باشه

پیرو پست قبل

من همه ش میترسیدم یکی از استادای آخوندمون بفهمه ما تو سالن تشریح چیا می بینیم و چه کارا که نمی کنیم🤭 بیاد در سالن تشریح رو پلمپ کنه

چون یه بارم یه بحثی پیش اومد

برگشت گفت این جنازه های تو سالن مسلمون نیستن ها

مام گفتیم آره حااااااجی جوووووون😂



پی نوشت: ولی اگه تخته میکرد خوب میشدا

مثلا واسه امتحان عملی تا کمر خم نمیشدیم تو جسدا که بفهمیم این نخ مخا چیه آخرشم نفهمیم و ریده شه به نمره مون😒

امشب مهمون داشتیم

بحث درسای من و جسد رو انداختن وسط و سوال پرسیدن

داشتم توضیح میدادم که خانومشون (از عرازشه ی حدودا 60 ساله) یواشکی و خیلیی آروم یه چی گفت تو مایه های فلان چیزشم هست؟

نفهمیدم چی میگه گفتم چی؟

باز با لب خونی جوری که بقیه نفهمن یه چی گفت

باز نفهمیدم چی میگه

ولی از اونجایی که میدونستم سرش تو شورت ملته

رو هوا و با بی قیدی جواب دادم که آره همه چیزش هست دیگه😂😂😂

یه آها گفت و رفت سی خودش🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️