هیچ...

نپرسید لطفا :/
از مسائل شخصیم بیشتر از اونچه که می‌نویسم نپرسید

واسه نهار اسنک خوردم

واسه شام هم باید باز همون اسنک رو میخوردم که هم حوصله نداشتم داغش کنم

هم اینکه تکراری بود دیگه

این شد که همینجور گرسنه طی کردم و اومدم تو نماز خونه که آناتومی رو بخونم و گاهی هله هوله ای شیرینی ای چیزی میخوردم

شب که شد دیدم یه نفر چند بار تماس گرفته و من گوشیم رو سایلنت بوده

تماس گرفتم دیدم مامانه

کل مکالمه مون سی و پنج ثانیه شد

اونم گفت هیچی فقط بابات گفته زنگ بزنیم ببینیم شام چی خوردی؟چیزی خوردی یا نه

منم گفتم آره خوردم 

گفت چی؟ گفتم یه چیزی خوردم دیگه و خداحافظی کرد و تمام

میدونی چیش برام عجیبه

اینکه اینا معمولا چند روز یه بار زنگ میزنن و دو شب پشت سر هم زنگ نمیزنن

اما خب شب قبلش هم زنگ زده بودن و مفصل حرف زده بودیم

اینکه چی شده که من شام نخوردم و اینا خیلی یهویی طور زنگ میزنن که شام خوردی یا نه یه نمه عجیبه

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی