هیچ...

نپرسید لطفا :/
از مسائل شخصیم بیشتر از اونچه که می‌نویسم نپرسید

نارنجی ، بچه ای از آسمان

چهارشنبه, ۱۹ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۷:۰۱ ب.ظ

امروز جلسه آخر تربیت بدنی مون بود و وقت امتحانش

از اونجایی که کوالایی خسته هستم و فعالیت بدنی چندانی ندارم

و همیشه یه گوشه تلپ میشم

با چاشنی اندکی اضافه وزن

احتمال اینکه نمره م خوب نشه می‌رفت

قبلش گفتم تمام زورمو میزنم

یعنی تا آخرین آخرین قطره زورمو

مثل یه .... اصیل نهایت تلاشمو میکنم

با خودم گفتم ببین تو مثل این بچه سوسول لاغر مردنیا نیستی که

یادت باشه که تا الان هر کاری که خواستی و واقعا واسش زورت رو زدی انجامش دادی

مثل سوم دبیرستان که یکی از  تپل ترینای کلاسمون بودم

بعد واسه امتحان دو تو کلاسمون بین اون همه بچه تر و فرز دوم شدم و حتی تو مدرسه هم جزو بالاترینا بودم

معلم ورزش مونم انگشت بر دهان یه نگاه به هیکلم کرد و گفت بهت نمیاد انقدر فرز باشی

القصه

یه آیت الکرسی خوندم و رفتم

حقیقتش نمره ش رو خیلی خیلی میخواستم

می‌خوام حتما الف شم و اینو باید حتما بالا میگرفتم

نوبت بهم که رسید یعنی تا آخرین قطره جونمو گذاشتم

بعد از دو و شناسوئدی و پرش و درازونشست درحالی که داشتم بلند میشدم تا ادامه ش رو انجام بدم یهو بدنم خالی کرد

یه لحظه احساس کردم دیگه پاهام ازم فرمان نمیگیره و بعد از چند قدم پخش شدم کف سالن

به ثانیه نکشید که بلند شدم و دویدم دوباره

حتی شاید سریعتر از قبل

دیگه قلبم داشت میومد تو دهنم

حتی اون دختره که دستیار استادمونه چند بار گفت چرا انقدر سریع میری

هیچی دیگه

درحالی که نفسم بالا نمیومد تموم شد و دیدم بچه ها اومدن سراغم سرمو میچرخونن ببینن خون نیومده باشه

میگفتن اونجور که تو زمین خوردی فک کردیم سرت شکسته


ولی خوب رفتم فکر کنم

یعنی اگه بیستمو رد نکنه خیلی...

خداییش هیشکی اندازه من خودشو واسه ش پاره نکرد

تو عمرش فکر نکنم کسی انقدر به درسش و نمره ش اهمیت داده باشه

وقتی داشتم به زور نفس می‌کشیدم دوستم اومد پیشم و یخرده کمکم کرد که راه برم و نفس بکشم

بعد گفت یکی از بچه ها گفته نارنجی چقدر صبوره

هیچی دیگه

الان که فکرش رو میکنم میبینم پتانسیل اینو دارم مجیدی بیاد یه فیلمم درباره من بسازه :)

همیشه که نباید درمورد فقر باشه خو

اصل موضوع جنگیدنشه که مهمه

یکی واسه کفش

یکی واسه نمره

هرکس واسه اون چیزی که میخواد به دست بیاره میجنگه


پی نوشت۱:روز به روز دارم بیشتر به این پی میبرم که برخلاف نازک نارنجی بودنم در مواقع ضروری خیلی پوست کلفت و قلدر تشریف دارم

از همونا که هرکاری رو واقعا بخوان به قیمت جونشونم که شده انجام میدن

خداییش هرکس دیگه جای من بود و اونجوری پخش سالن میشد دیگه بلند نمیشدا

حالا اینکه اون سرعت از من و هیکلم بعید بود بماند


پی نوشت ۲: الان که فکر میکنم میگم نکنه واقعا ارزشش رو نداشت

آخه یه درس یه واحدی!!!

فقطم من اینجور بودم بقیه نسبتا ریلکس تر بودن

ولی نه

اگه تمام تلاشم رو نمی‌کردم حتما بعدش پشیمون میشدم که میشد بهتر شه

ولی الان شب رو با خیال راحت می‌خوابم که همون‌طور که قول دادم تمامه تمامه زورمو زدم


پی نوشت۳: بذار یکم حماسیش کنم

یاد آرش افتادم که تمام زورش رو گذاشت پای تیرش


پی نوشت ۴:زیادی دارم شلوغش میکنم نه؟؟؟

شاید اصلا کار خاصی هم نکردم و اون افتادنم هم واسه دست و پا چلفتی بودنمه

پووووووف


پی نوشت۵:یاد مامانم میفتم که هروقت زنگ میزنه چیزی میگه که ترجمه ش تقریبا میشه دختر بیست بیست بگیرم :)

یعنی من از بچگی همینقدر واسه نمره خودمو جر دادما


پی نوشت۶: خدایا میشه یه نیروی بزرگم بهم بدی که باقی درسامو خوب شم؟

مرسی

نظرات (۱)

سلام آرش :))))
پاسخ:
حالا شماها مسخره کنین
ولی حتی همین بیست تربیت بدنیم هم تو الف شدنم نقش داشت
که اگه نوزده و نیم هم میشدم دیگه نمیشد که بشه
ببین کار خدا رو :))
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی