هیچ...

نپرسید لطفا :/
از مسائل شخصیم بیشتر از اونچه که می‌نویسم نپرسید

 اصرار زیادی به ندیدن دیگران دارم

در عین حال که شدیداً بهش احتیاج دارم


مامانم میاد میگه میای بریم خونه عمه ت

میگم چش شده مگه

میگه هیچی

میگم پس واس چی میخواین برین

میگه پاش پیچیده :/

بیخیال و به کفشم وار به این پاش پیچیده می خندم و میگم نمیام



میخواد بره خونه پدر بزرگ مادر بزرگم که از عید ندیدمشون

اونام که شدیداً پیگیر که نارنجی کی میاد

تو فرجه ها که اومده بودم گفت بیا بریم گفتم نه

گفت منتظرن سراغت رو میگیرن گفتم درس دارم بعده فرجه ها میام

امروز باز گفت و نرفتم

برم که چی بشه

رابطه داشتن با دیگران جز اعصاب خوردی واسم چی داشته

غیر اینکه درشت بارم کنن چی داشته؟

با اینکه حس غار نشین ها رو دارم و شدیداً به ارتباط با بقیه احتیاج دارم

با اینکه دارم بال بال میزنم واسه یه دورهمی و بیرون رفتن ولی نمیرم

به اعصاب خوردی بعدش و حرص خوردناش نمی ارزه


پی نوشت:اعتراف بهش سخته

اما من احتمالا از اونا میشم که وقت گرفتاری هیشکی رو نداره که پشتیبانش باشه

تک و تنها و غریب آخرش میوفتم یه گوشه می میرم

نظرات (۱)

یه مدته مامان و بابای منم هعی بهم پی نوشتت رو یاداوری میکنن...ولی واقعا دلم نمی خواد خیلی با اقوام رابطه داشتم باشم 🤦🏽‍♀️با اینکه بقول تو درشت بار ادمم نمیکنن..
پاسخ:
من دیگه خودم کم کم به این نتیجه رسیدم و دارم با این واقعیت وحشتناک کنار میام
حتی جرقه هایی ازش رو هم دارم میبینم
اما باز فکر میکنم از تحمل کردن آدمای دور و برم قابل تحمل تر باشه😣

آره خب همه که درشت بار آدم نمیکنن
بقیه هم به روش های دیگه باعث میشن ازشون متنفر شی🤦
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی