هیچ...

نپرسید لطفا :/
از مسائل شخصیم بیشتر از اونچه که می‌نویسم نپرسید

دیگه نمی‌خوام واسه کسی مادری بیجا کنم

سه شنبه, ۲ مرداد ۱۳۹۷، ۱۱:۴۱ ب.ظ
معمولا اینجوریه که اگه غذا یا چیز دیگه ای باشه
حالا چه خودم درس کرده باشم یا مامان
به فکر خوش خوابم هستم
که کم نیاد واسش و به اندازه بخوره و سیر شه و...
امشب چهار تا چیز برگر درست کردم
با بی رحمی تمام دوتاشو خودم خوردم و یکی یه دونه موند واسه اون دو تا
حین خوردن یه نمه عذاب وجدان داشتم
با خودم گفتم حداقل نصف دومیه رو بذارم واسه خوش خواب ، یه دونه سیرش نمی کنه
اما بعد یه گوه خوردی تحویل خودم دادم و گفتم مگه اونم به فکر سیری و گرسنگی تو هست؟
مگه اونم شده که از شکم خودش بزنه واسه تو؟
مگه غیر از اینه که اصولا بقیه و به خصوص من به تخمشیم
اصلا همینم از سرشون زیادیه
من وظیفه ای ندارم که از هر چیزی که درست میکنم به اونام بدم بعد یه تشکر خشک و خالی هم نکنن
یا حتی یه سری که سمبوسه درس کردم خودم یه دونه خوردم و رفتم خوابیدم
بعد که بیدار شدم دیدم عینهو قوم تاتار همه شو لمبوندن هیچی واسه من نذاشتن :/
نگفتن یه نارنجی نام بدبختی ام هست که سه ساعت واسه اینا زحمت کشیده
اصلا من هرچی درست میکنم باید همون اول همونقدر که می‌خوام بخورم
چون بعدش که دست اینا بهش برسه کوفتم بهم نمی رسه


خلاصه یه ساعت پیش بیدار شد و رفت چیزبرگرش رو خورد
دمی هم رفت که بخوره
مامانم ورداشته به دمی میگه تو که سیری(شام قیمه خورد)
ساندویچت رو بده خوش خواب اون که با یه دونه سیر نمیشه فردا واست درست میکنیم (اینجا بود که احساس کردم حتی تو دلش داره بهم فحش هم میده که دختره ی شکم دریده دوتا کوفت کرده واسه این طفل معصوم یه دونه گذاشته)
دمی گفت نه
مامان گفت حداقل نصفش رو بده
دمی بی اهمیت اومد نشست کل ساندویچه رو خورد
اگه قرار بود یکی از ما ساندویچش رو به خوشخواب بده اون صد در صد باید دمی می بود
من و خوش خواب هیچوقت با هم روابط حسنه ای نداشتیم
اگر هم بوده در حد معمولی
اون و دمی ان که جیک و پیک شون باهمه
خوش خواب کم بهش خوبی نکرده
اگه اون جبران نمی کنه
چرا من کارای نکرده ش رو جبران کنم؟
چرا من واسش دلسوزی کنم
چرا من مثل این دوتا گاو نباشم و فقط به فکر خودم
بسه این مادری کردنا
دخترا از همون بچگی یاد میگیرن که مادری کنن
واسه هرکس
واسه دوس پسر
برادر
شوهر
و بعدم بچه
اما من نمی‌خوام
می‌خوام این دلسوزی که تو وجودمه رو بکشم
حتی اگه به قیمت پایین رفتن لقمه غذا از گلوم با عذاب وجدان باشه
الانم خواستم به مامان بگم که برم با موادی که هست یه پیتزا واسه خوش خواب درست کنم؟
بعدش گفتم به یکی از اون هزاران تخمک غیرفعالم که گشنه مونده
مگه من گشنه بمونم اون به فکر من میوفته؟
مگه یه پسر حواسش هست که خب امشب خواهرم خیلی غذا نخورد برم براش از بیرون یه چیزی بگیرم
پس منم حواله ش میکنم به همونجا که باید
منم به تخمم وار زندگیم رو میکنم وتا کسی ازم چیزی نخواسته در حقش لطف بیجا نمیکنم که اگر هم تصمیم گرفتم بعد از درخواستش قبول کنم منتش سر طرف باشه

نظرات (۱)

وای خبیثانه س بگم،
ولی عح چقد خوب نوشتی اینو!!!
از حس خودخواهی ای که توش بود خوشم اومد. کیف.
پاسخ:
آره خب خبیثانه س
مثل خود پست که خبیثانه س
یعنی دریافت همچین کامنتی در ذهنم از محالات ممکن بود
اما مرسی که بهم نشون دادی زندگی هنوز خباثت های خودشو داره
و ممکنه که من همچین پستی بذارم و یه نفر باشه که خوشش بیاد
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی