هیچ...

نپرسید لطفا :/
از مسائل شخصیم بیشتر از اونچه که می‌نویسم نپرسید

اینم از ماجرای گواهینامه طلسم شده ما

دوشنبه, ۱۵ بهمن ۱۳۹۷، ۱۱:۲۳ ق.ظ
رفتم
دیر رسیدم ظرفیت شون تکمیل بود و گفتن برو دو هفته دیگه بیا
بابای ماهم اصرار که الا بلا از دخی ما امتحان بگیرین این بره دیگه خدا میدونه کی بیاد دوباره امتحان بده
افسره دفتر دستکش رو بست
یه خط کشید زیر اسامی
و تعداد قبولی ها رو هم نوشت
بابای ما باز گیر که باااااید از دختر منم بگیری ما ثبت نام کردیم و فلان
افسره میگفت خب اشکال نداره غیبت میخوره بعدا بیاد
بابامم میگفت وقتی اینجاست چرا باید غیبت بخوره؟ 
همچین اصرار میکرد حالا انگار ماشیناش گوشه پارکینگه منتظر گواهینامه من
گفتم نمیخواد و اینا این الان رد میکنه بیخیال شو ولی فایده نداشت
خلاصه یارو راضی شد و رفتیم
قرصه رو خورده بودم با آرامش همه کارامو کردم یه دوبلم رفتم منتظر قبولی زل زدم به یارو
یهو گفت مردودی
پوکر گفتم مشکلم چی بود
گفت زود فرمون چرخوندی :/
پیاده شدم رفتم به بابام گفتم رد کرد یهو دیدم عصبانی شد
با اعصاب خورد تو ماشین تازه گفت آره
وقتی داشتین می رفتین سوار ماشین شین شنیدم افسره به فلانی گفت بذار برم اینم رد کنم و بریم 😐
بهش میگم خو تو که شنیدی میگفتی من نمی رفتم بعدا میومدیم
بعدم معلوم بود این یارو دفتر دستکش رو بسته نمیاد به خاطر من دوباره لیست بنویسه
خلاصه بابای ما ول کن نبود
گفت تا نرم نرینم به یارو دلم خنک نمیشه
رفت بهش گفت
گفت که من شنیدم تو هنوز سوار ماشین نشده به فلانی گفتی بذار برم اینم رد کنم و بریم
یارو اول زده بود زیرش
بعد گفته بود خب آخه تو اصرار میکردی که امتحان بگیرم منم کار دارم و مقصر نیستم و فلان
هیچی دیگه
باز نارنجی موند وحوضش
عوضش این دفعه خیالم راحته که نمیگه دست و پا چلفتی و فلان
بهشم گفتم این رد شدنم مقصرش تو بودی اونم دیگه هیچی نمیگه
خودشم که دید خوب پارک کردم

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی