هیچ...

نپرسید لطفا :/
از مسائل شخصیم بیشتر از اونچه که می‌نویسم نپرسید

روز پر از حرص

شنبه, ۱۸ اسفند ۱۳۹۷، ۰۲:۱۳ ب.ظ

الان از جلسه دفاع هم اتاقیمون برگشتیم

به هر کدوم مون دو تا پک داد که ه پک خودشو جا گذاشت

زنگ زد بهشون که واسش بیارنش

تو راه پررو پررو بهم گفت پک هات رو بده به من بعد پک های منو آوردن میدم به تو

پک ها رو بهش دادم و رفت که با دوستاش بخورنش :/


منم که اصلا قصد داشتم تا رفتیم دانشگاه ازش جدا شم و برم یه وری

یهو در اومد گفت تو کجا میخوای بری؟

حالا نه که نگران جا و مکان من باشه ها نه

میخواست بهم بفهمونه یه وقت با اون نرم و دنبالش راه نیوفتم

دیگه واقعا داره اعصابمو خورد میکنه دوست دارم با پشت دست بکوبونم تو دهن خودش و اون دو تا تحفه

نمیدونم واقعا چه مرگش شده

خودش که می بینه چند روزه به قول خودش چس کن رو زدم تو برق و طرف شون نمی رم

پس واسه چی باز اینطوری می کنه؟

به هر حال نوبت به منم می رسه دیگه

منو بگو واسه اینکه وقتی با ل اینام اونم بتونه باشه بردم باهاشون صمیمیش کردم

بعد اونوقت این اینطوری میکنه :/



امروزم که کلی برف اومده بود این آخوندا هی می پلکیدن تو دانشگاه و تا میدیدن دختر پسرا دارن برف بازی میکنن میوفتادن دنبالشون

حراست هم سفت و سخت تر از همیشه بچه ها رو می برد مینداخت تو گونی


سر کلاس اندیشه هم دعوا شد

اولش که سر حجاب بود که استادمون مجبورمون کرده سر کلاس بقچه پیچ شیم

بعدشم به بحثای سیاسی کشیده شد و بچه ها ریدن به اول تا آخر همه شون و چه چیزها که نباید گفته شد

آخر شم آخونده آمپر چسبوند با داد و بیداد و تهدید که گرفتن امثال شما سخت نیست و تعداد تون کمه و... گذاشت رفت :/

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی