هیچ...

نپرسید لطفا :/
از مسائل شخصیم بیشتر از اونچه که می‌نویسم نپرسید

الان سی بی سی خونه مونه

تو این حدود یه ساعتی که اینجا بود اطلاعات کل خاندان رو ریخت رو دایره که حالا به اینش کاری نداریم

نشستیم گوش دادیم خوش گذشت

حرفش رو کشید سمت یکی از دخترای فامیل که به زودی عقدشه واینا

برق رو تو چشمای مامانم دیدم وقتی داشت درباره دختره حرف میزد

دارن از فضائل و کمالات دختره میگن

و من به کمالات نداشته م فکر میکنن

از اینکه دختره چقدر سر به راه و با حجاب و با ایمانه و خانوم و همه چی تمومه

و منِ به قول اینا یاغی یاد سرتقیا و حرف گوش نکردنام میوفتم

یاد اینکه همین سری که از دانشگاه اومدم و اومدن دنبالم بابا به شوخی بهم در مورد ظاهرم پروند گفت بذار اصالتت رو حفظ کنی

و من گفتم تو اگه دوس داری خودت حفظ کن

گفت خب تو هم دخترمی

گفتم بیخود مگه من خواستم باشم؟

یاد تمام حسرتاش واسه اینکه دخترش اونی باشه که میخواد

و من هیچوقت با وجود تمام کوتاه اومدنام اونی نبودم که خواستن

همین منی که کلی به زور سانسورش کردم بازم واسشون خواستنی نبوده و نیست و در آینده احتمالا با شدت بیشتری نخواهد بود

نمیدونم این زن و مرد چه گناهی کردن تو زندگیشون که هیچکدوم از بچه هاشون راهی که میخوان رو نرفته

آخرین امیدشونم همین دمیه

که از شواهد پیداست رو دست ما بلند میشه

نمیدونم کارم درسته یا نه

اینکه میخوام راه خودمو برم و دیگه با شدت بیشتر دختر خوبی واسشون نباشم

اینکه میخوام از این به بعد رو بیشتر اون طور که میخوام زندگی کنم

اینکه یواشکی دارم یه غلطایی می کنم و بابتش خب یه نمه عذاب وجدانم دارم اما دایورتش میکنم

من حق دارم نه؟

من حق دارم اون طور که میخوام زندگی کنم

حتی اون طوری که از نظر مامان بابام به معنای به عن کشیدن زندگیم باشه

اون طوری که از نظر اونا باعث بی ثمری سال ها زندگی پر زحمت شون باشه

اون طوری که نتیجه همه ی تلاش هاشون واسه ما به گوه کشیده بشه

اون طوری که من ذوق و حسرت رو تو چشمای مامانم ببینم

وقتی داره در مورد دخترای سر به راه مردم حرف می زنه

و دخترش هیچوقت سر به راهش نداشته

نظرات (۱)

نارنجی !
قرارنیست ما مامان باباهامون رو به ارزوهاشون برسونیم !
یه بار اونا رو به ارزوشون رسوندیم با این مساله که ما رو دعوت کردن به دنیا زورکی وبدون اجازه مون فقط واسه این که فکر کردن با وجود ما و به دنیا اومدنمون خوشبختی شون و شیرینی زندگیشون بیشتر میشه 
قرار نیست دیگه دوباره بهشون خوشبختی بدیم 

پاسخ:
میدونم
اما خب این باعث نمیشه که نسبت به ناراحتی شون بی تفاوت باشم
اینکه برآورده کردن آرزو های اونا به بهای از دست رفتن آرزوهای خودت باشه بی رحمانه ست
این طوری نه تنها که با به دنیا اومدن ما دنیا شون شیرین نمیشه
که شاید تلخم بشه :(
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی