هیچ...

نپرسید لطفا :/
از مسائل شخصیم بیشتر از اونچه که می‌نویسم نپرسید

غبار غم برود؟ حال خوش شود؟

چهارشنبه, ۲ مرداد ۱۳۹۸، ۰۲:۵۶ ب.ظ

دیروز رفتیم خرید

مامان اول برد که خریدای منو انجام بدیم که لابد دهن منو ببنده دیگه صدام در نیاد

یه بارونی و یه پالتو و یه مانتو سنتی گرفتم

گفت مانتو دانشگاتم بذار ماه بعد بخر

گفتم اوکی چون همینا رو هم فک نمی کردم که اینطور یه جا واسم بگیره

بعد رفتیم دنبال کارای بابا

وقتی بابا رفته بود ماشین رو بیاره و من و مامان رو دو تا صندلی تو پیاده رو نشسته بودیم

خیلی شیک و محترمانه بهم فهموند که خل و چلم و باید برم پیش مشاوری چیزی

شوخیم نمی کرد

با کمال دست و دل بازی هم گفت همه هزینه هاشو بر عهده میگیره 😐

من؟ مقاومت کردم؟ نه

گفتم خودت دیوونه ای؟ نه

خیلی رام و مطیع پذیرفتم چون خودمم می دونم این روزا حالم حال ناجوریه

چون خودمم چند وقتیه به این نتیجه رسیدم که واقعا اگه خودمو به قرص نبندم اونقدر عصبی شدم که ممکنه کار دست خودم یا کسی بدم

و روز به روزم بدتر میشم و داره کم کم رو جسمم هم اثر میذاره

چی شد که یهو به اینجا رسیدم؟ نمیدونم

شایدم یهویی نبود

ذره ذره بود و قبلا با خود خوری بروزش نمیدادم

ولی الان دیگه از کنترلم خارج شده

از زندگیم راضی نیستم

از خودم راضی نیستم

از خانوادم راضی نیستم

از دوستام راضی نیستم

از شهرم راضی نیستم

از وضع مالی مون راضی نیستم 

از دانشگام راضی نیستم

از رشته م راضی نیستم

از اینکه خوابگاهم راضی نیستم

از ... 

اونقدر فشار رومه که افسار پاره کردم و فقط دارم لگد می پرونم

بقیه م فعلا دندون رو جیگر گذاشتن و دارن کنار میان

تا کی؟ نمیدونم

البته خودم تا حدودی میدونم دردم چیه

درمانشم میدونم اما نمیتونم واسش کاری کنم

زورم نمی رسه

گیر کردم بین دوتا چیزی که هستم و باید باشم

تو یه گرفتاری غرق شدم دارم دست و پا می زنم و تا الان کلی زور زدم که گندش در نیاد

اما میدونم که بالاخره در میاد

میدونم که تا همیشه نمیتونم قایمش کنم

یا باید این وری شم یا اون وری

اما هردوش از توانم خارجه و این وسط فقط دارم کش میام و شرحه شرحه میشم



پی نوشت: با خودم فکر می کنم لابد دیوونه ی خوبی ام که خودم با دیوونه بودنم کنار اومدم و قبولش دارم

و دو حالت داره

یا هنوز اوضاع اونقدر وخیم نیست و قدرت درست فکر کردن و پذیرفتن حقیقت رو دارم

یا اوضاع اونقدر وخیمه که دیگه میدونم کاری ازم ساخته نیست و باید تسلیم قرص و دوا درمون بشم




بعدا نوشت: کامنت های این پست تایید نمیشن

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی