هیچ...

نپرسید لطفا :/
از مسائل شخصیم بیشتر از اونچه که می‌نویسم نپرسید

با دهن باز و چشای چهار تا شده زل زدم به صفحه گوشیم

دنیا به طرز شخمی ای کوچیکه

پسر همسایه مون

همبازی دوران بچگیم

خیلی یهویی

توییتش افتاد زیر دستم

😯😯😯😯

دیدم یکی ریتش کرده

همینجوری بی هوا عکسشو دیدم

دیدم إی بابا یادش بخیر این چقدر شبیه فلانیه

رشته شو نوشته بود رشته ی همون بود

شک کردم گفتم برم توییت هاشو بخونم ببینم همونه

ولی یه درصدم احتمال نمی دادم تو این دنیا به این بزرگی اون به پستم بخوره

یهو چشمم به اسمش افتاد همون بود :/

یا بسم ا... 

هم تو باسنم عروسیه و میتونم حتی ناشناس باهاش اینتراکشن هم داشته باشم🧛‍♀️🧛‍♀️🧛‍♀️

هم ترسیدم

هم گرخیدم

اگه همینجوری خدا منو بلاگم رو انداخته باشه تو کاسه یه نفر چی؟


پی نوشت:جالبه من تو اینستا چقدر دنبال این بابا گشتمو پیداش نکردما😏

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی