هیچ...

نپرسید لطفا :/
از مسائل شخصیم بیشتر از اونچه که می‌نویسم نپرسید

ادا دوستا

جمعه, ۱۹ مهر ۱۳۹۸، ۱۱:۲۴ ب.ظ

این ترم حالم داغون داغونه

اون از دعوای کلاسی

جمعه هفته پیش هم که حراست بابت سازم گرفتم و اسمم رو یادداشت کرد و اینا

منم سرم شلوغ

هفته ای 4 جلسه و اون هفته 5 جلسه کلاس خارج از دانشگاه داشتم

حراستم رفت رو مخم

جزوه ای که پنجشنبه باید تحویل می دادم رو هم هنوز تحویل نداده بودم

قلی هم بابت جزوه رفت رو مخم

بهم حرف بد زد

باهاش تقریبا قهر کردم

خلاصه که کلا از وقتی اومدم روزای شخمی رو میگذرونم

تا چندروز پیش

که تولد ف بود

رفتم تو پیج گلگلی که ایده واسه تبریک به ذهنم برسه

دیدم پستی که واسه تولدم گذاشته نیست

هه

پاکش کرده بود

یعنی انگار همون موقع واسه از سر باز کردن یه پست احساسی با یه متن حماسی تپونده بود

و بعد هم پاکش کرده بود

منم تازه دیدم

حقیقتش بهم بر خورد

میدونم بچه بازیه ها

مسئله هم پست و اینا نیست

اینکه احساس آدما صادقانه نباشه اذیتم میکنه

فکر به اینکه اون پست رو گذاشته که گولم بزنه یا دهنمو ببنده یا از روی رو دروایسی بوده اذیتم میکنه

فکر آویزون بودن اذیتم میکنه

واسه باقی دوستاش همه هست

فقط من اضافی ام گویا

از اون روز باهاش چپ افتادم

فهمیده اما دلیلش رو نمیدونه

چی بگم؟

بچه طور بگم چرا پست گذاشتی پاک کردی؟

مسخره نیست؟

به نظر خودم هست

اما چطور میتونم بگم واقعا مسئله یه پست مسخره نیست

چطور میتونم بگم من واسه تو همه کار میکردم

واسه تولدتم از یه هفته قبل شروع کردم کلیپ ساختن

بعد تو از روی استوری و پست های بقیه تازه بعده چند ساعت چند تا عکس هول هولی گذاشتی؟

چطور بهش بگم سختمه وقتی می بینم تو مثلا بهترین دوستمی اما من درجه چندمی ام واست؟ 

چطور بگم حالمو؟ 

که انگار شکست عشقی خوردم

انگار که یکی رو دوست داشته باشی ولی اون نه

و فقط بازیت بده

نمیتونم خودمو کنترل کنم

سعی میکنم بروز ندم نمی تونم

خودش فهمیده

چند بار گفت چرا این ترم دوستم نداری؟

گفتم قبلا هم همینجوری بودم تو حساس شدی

امشب ولی یه چیزایی گفتم که واقعا بر خورد بهش

الانم مثلا قهریم

اتاق ل بودم

اینم اومد بعدش

گفتم عح از دست این اومدم اینم که اومد و اینا یه چند تا تیکه انداختم

گفتم میخوام این ترم آدمای جدید وارد زندگیم کنم مثلا میخوام با فلانی بپرم

آخرش برگشت گفت من بخاطر تو میام خوابگاه وگرنه بابام گفته خونه بگیر :/

منم گفتم بیخود اتفاقا من تنهایی رو بیشتر دوست دارم برو خونه بگیر من اینجوری راحت ترم

خلاصه شوخی شوخی حرفای دلم رو بارش کردم

یعنی واقعا من تا این حد خرم؟

که باور کنم این تا الان میخواسته خونه بگیره ولی بخاطر من نگرفته؟ 

مطمئنم که اگه بخواد بگیره می گیره و ربطی به من نداره

خودش یه هفته پیش تازه گفت رفته با باباش حرف زده گفته خونه بگیرم و اینا اونم گفته باشه حالا یه فکری میکنم

که اگه واقعا قرار باشه فکری بکنه میره و محاله نیم درصدم بخاطر من بمونه

کسی که حاضر نیست یه عکس از من تو پیجش بمونه چطور ممکنه خونه و راحتیش رو بخاطر بودن با من ول کنه

کسی که خوابگاه نیست و اکثرا فقط شبا واسه خواب میاد چطور میتونه بگه واسه تنها نبودن تو نرفتم؟ 

و واقعا هم خوشحال میشم اگه بره

چون تو فکر عوض کردن اتاقمم اما روم نمیشه و کاش خودش بره

تو این مدت دیگه خوب شناختمش

اداست همه ش

ادا خوبا

ادا مهربونا

ادا دوستا

ادا دوستا

ادا دوستا

 

 

بعدا نوشت:امشب رفتم پستی که واسش گذاشته بودم رو پاک کردم

خودش که ببینه می فهمه که فهمیدم

واسه تولدشم دیگه اصلا به روی همایونیم نمیارم

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی