هیچ...

نپرسید لطفا :/
از مسائل شخصیم بیشتر از اونچه که می‌نویسم نپرسید

۴۵ مطلب در تیر ۱۳۹۸ ثبت شده است

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۱۵ تیر ۹۸ ، ۰۰:۰۰




اگه بدونین این قلی ذلیل مرده تابستونی داره چه آتیشی می سوزونه

این از آخرین نمونه ش

هی میاد منو انگولک میکنه که حرصم بده

دیگه منم اینجوری جواب میدم

انتظار داشت حرص بخورم و بگم عمه ت افتاده و اینا

ولی تیرش به سنگ خورد😊




پی نوشت1 : ژااااان ژاااان

ایسگاشو گرفتم

واقعا فک می کنه سه تا افتادم😂😂😂



پی نوشت 2: یاد یه خاطره افتادم

رفته بودیم بیمارستان واسه درس آداب پزشکی مون

بعد من خیلی وحشتناک مریض بودم

یه بسته دستمال کاغذی گذاشته بودم تو کیفم

آب مماخ و چشم و همه روون بود😅

بخش سوختگی آخرین بخش مون بود

بعدش اومدیم تو حیاط بیمارستان

یهو می بینم قلی اومده با یه ماسک از این جنس خوبا

میگی نارنجی بیا از بخش سوختگی برات ماسک دزدیدم😂😂😂



بعدا نوشت: داشت خوب پیش می رفتا

یکم اسکلش کردم

یهو برگشت گفت قسم بخور؟ تا راستشو نگی نمیگم ترم تابستونی چی شد

منم ادا تنگا در آوردم برگشتم گفتم واسه چیزای بی ارزش قسم نمی خورم😂

هیچی دیگه 

سه شد😅😅😅

خب میدونین
من هروقت یکی از وبلاگ نویسا خداحافظی می کنه
یه جون از جونای وبلاگ نویسیم کم میشه
انگار که مثلا مثلا
ده بیست تا نخ به اینجا منو گره زده باشن
بعد با خداحافظی هر کدوم تون یکی از این نخا پاره میشه
آخر یه روزم سر خداحافظی یکی تون دیگه زورِ نخا بهم نمی رسه و منم کنده میشم... 

خب من خداحافظیت رو باور نکردم
یعنی پست آخرت یه جوری بود که برداشت خداحافظی نمیشد ازش داشت
به شوخی و خنده گذروندیمش
نه که واسه مون مهم نباشه
شاید واسه اینکه  تلخیش رو بگیریم
و شاید چون باور نکردیم
و هنوزم نمی کنیم
و من همچنان منتظرم که بیای و آپ کنی اون کیلگارا دات بلاگ اسکای دات کام رو
اما خب اگه نخوای
اگه نخوای که بنویسی
نمیتونم مجبورت کنم به ادامه دادنش
نه که نخوام بلکه نمی تونم
اگه میتونستم با خودخواهی کامل مجبورت می کردم که حتی شده با بی میلی باشی و بنویسی
اما خب نمیتونم دیگه
پس پامو اندازه گلیمم دراز میکنم و ادای اونایی رو در میارم که به انتخاب بقیه احترام میذارن


قول داده بودی سوت شفریت رو اپلود کنی و نکردی :دی
هنوز یادمون نرفته
یکی طلبت
اما من بهت قول داده بودم سوت جغدیمو یه بار برات بزنم
اون موقع که عموم زنده بود بهت قولشو دادم
الان که داره نزدیک یه سال میشه که رفته
یاد قولم افتادم
اینو عموم یادم داده
یه شب تو بلوار دم خونه مون
خیلی وقت بود که نزده بودم و طبیعتا کیفیت و کمیتش خوب نیست
تو خونه هم راستش خیلی جای سوت زدن نیست
اگه ییهو مادر مون سر می رسید تیکه بزرگه مون گوشمون بود اما خب دیگه
ببخش که خیلی خوب نیست
فقط خواستم سوتِ جغدی باشه تحفه ی نارنج
بلکم تو رو دروایسی و آمپاس گذاشتت که برگردی :دی
اگرم بر نگشتی و تصمیمت جدی بود هم که دیگه هیچی
به خودت دوشواری نده
اینم یادگاری بمونه واست از طرف نارنج ای که هیچوقت فراموشت نخواهد کرد...



http://s8.picofile.com/file/8365539800/%D8%B3%D9%88%D8%AA%D8%AC%D8%BA%D8%AF%DB%8C2_3_.mp3.html



http://s9.picofile.com/file/8365539842/%D8%B3%D9%88%D8%AA%D8%AC%D8%BA%D8%AF%DB%8C31_3_.mp3.html

نمره فیزیو عصب اومده

بعد طرف بهم نمره داده 15.72

72 آخه؟

والا کاش یکم از این وجدان کاری و عدالت استادای ما رو بالا رده ها داشتن دیگه هیچ غم مون نبود

اون نورو هم بهمون گفته بود چون بهتون زمان کم دادن بهتون نمره میدم و امتحان عملی تون رو آسون تر می گیرم و اینا

همه ش خالی بندی بود

این یزیدا بیس پنج صدم به هیچکدوم مون نمیدن

یکی از سال بالایی ها بهمون گفته بود ها

گفته بود این یارو ازتون نمره کم نکنه اضافه کردن پیشکش

یه بارم همین استاد نوروئه کلاس هشت صبحش رو ده دقیقه دیر رسیدیم

واسمون غیبت زد 🤦‍♀️

گفتیم شل کن بابا استاد حالا یه پنج دیقه دیر اومدیم دیگه

گفت تو پنج دقیقه یه آدم می میره :/

حالا همه م واسه ما کلید اسرار شدن

دارن چوب تو آستین مون می کنن مثلا به قول خودشون خوب بار مون بیارن

جمع کنین بابا بساط تونو عح

نهایتش مجبور مون کنین واسه کلاس خودتون منضبط باشیم

بعدش میشیم همون گهی که بودیم

فقطم فحش خور خودتونو عمه ها تونو بالا می برین

مامان بهم گفت بشین پولاتو جمع کن واس خودت ماشین بخر

نشستم حساب کردم

من اگه هوا هم مصرف کنم و نه بخورم و نه برینم و ماهی پونصد تومن در ایده آل ترین و رویا پردازانه ترین و محال ترین حالت ممکن بتونم جمع کنم

اونوقت میشه سالی شیش تومن

و باید پنج سال بگذره که بشه سی تومن که یه پرایدکی باهاش بگیرم

تازه اگه قیمتش همین قدر بمونه

خب پنج سال دیگه م که خودم درسم تموم میشه میرم طرح دیگه

خو چه کاریه :/

من اینو ^_‌‌‌‌^ خیلی دوس دارم

هر چقدرم دهنش کشیده تر باشه یعنی بیشتر خوشحال شدم

الان رفتم تو وبم و اتفاقی دیدم که

موقع قبولی گواهینامه م دهنش گشاد تر از پاس شدن نوروم بوده😅

این یعنی واسه قبولی گواهینامه م از پاس شدن نورو خوشحال تر بودم😁


با افتخار 13  ^___‌‌^

زبان هم بود گند زده بودم اون نعوذ و اینا🤣
اونم پاس شدم
یه فیزیو عصب و حواس ویژه هم پاس شم دیگه پرونده این ترمم بسته میشه از باقی درسا خیالم راحته 😅

انقدر خوجالم دارم تو خونه میدووم صدا خر در میارم🤣

یعنی حتی پاس شدن نورو هم نمیتونه منو انقدر خوشحال کنه

یه بارِ یه ساله از رو دوشم برداشته شد

قبول شدم‌ ^_______‌‌^



همیشه شب قبل از امتحان تا صبح استرس داشتم و خوابم نمی برد یا کابوس می دیدم

دیشب گفتم من چند ماهه پشت ماشین ننشستم پارکم که اصلا تمرین نکردم

پس بیخیال

میرم و به تخمکم وار رد میشم و هیچ غمت نباشه

گفتم تا آخر تابستون اگه ده هفته داشته باشیم کل این ده هفته رو میرم امتحان میدم

آخرش که چی؟ مجبور میشن قبولم کنن دیگه

خلاصه به تخمکم وار خوابیدم

صبح پاشدم یه پروپرانولول محض احتیاط انداختم بالا ونشستم پشت ماشین مامان رو رسوندم سر کار و رفتیم آموزشگاه

رفتم پرونده دادمو نوبت گرفتم و نشستم تو ماشین خودمون تا آخرین نفر امتحان بدم

وسطاشم رفتم یه پارک دوبل تمیز زدم بابا گفت خاک تو سرت اگه همین رو جلو اون بزنی درجا قبولت می کنه

برگشتیم دیدم سه تا دختر وایسادن

بابا گفت اینا سه تان میتونی با همینا بری ها

دو دل بودم و گفتم نه ولش کن آخر نفر میرم

انگار بابا هم میدونست قبول نمیشم گفت ولش کن بابا برو امتحانو بده دیگه جهنم هفته بعدم میایم

یهو به خودم گفتم به تخمکت بابا یه رد شدنه دیگه

هوا گرمه برم رد شم زود بیام خونه

رفتم نفر اول رید به ماشین

از جلو و عقب داشت می مالیدش

نفر بعدی رو گفت من برم

به سرهنگه گفتم این چیه خو اصا جا نداره تکون بخوره

گفت اگه راننده ای اگه تسلط داری درش بیار

منم درش اوردم😁

گفت یه دوبل بزن

یه دوبل زدم ماااااماااان

گفت حالا از دوبل در بیا

(میخواست ببینه راهنما می زنم یا نه چون پسر قبلیه رو دیدم سر همین گیر انداخت)

بیرون اومدم

گفتم قبولم؟

گفت حالا پیاده شو بینم

دنده رو خلاص کردم

ترمز دستی رم کشیدم

ماشینم خاموش کردم گفتم قبوووولم؟

گفت حالا از ماشین بیا بیرون ببینم

خواستم بیام پایین و با دست چپ در رو باز کردم که گفت نه با دست راست باز کن آینه رو هم نگاه کن گفتم باشه😤

پیاده هم که شدم از پشت ماشین اومدم که دیگه بهونه نیاره

رفتم اون ور پیشش

گفتم قبولم؟

گفت بار چندمت بود

گفتم4

گفت دانشجویی

گفتم آره

با خنده گفت 9 هفت تا

منم مغزم گوزیده بود گفتم ها :/

با من و من گفتم 63 تا

گفت نه دانشجو نیستی اگه بودی باید اینو بلد می بودی

گفتم خو من از این چیزا بلد نیستم😂دانشجو پزشکی ام سوال پزشکی بپرس😅

گفت آنژیوکت چطور می زنن؟

گفتم هووووو نه دیگه تا اون حد همه ش دو ترم خوندم

دیگه یکم سر به سرم گذاشت و کارت ملیم رو گرفت و با نیش باز گفتم قبولم؟

با دست به عقب اشاره کرد گفت بروووو بروووو

دیگه منم با نیش باز درحالی که تو خیابون مثل وحشیا بالا پایین می پریدم و یورتمه می رفتم رفتم سمت ماشین مون

بابا تو ماشین بود بهش گفتم قبول شدم انقدر خوشحال شد

دیگه نشستم پشت فرمون رفتیم یه جعبه شیرینی هم گرفتیم و بردیم محل کار مامان

این بود انشای گواهینامه گرفتن من

نخطه



پی نوشت:ولی ناموسا دلیلش چیه که من هروقت واسه چیزی سگ دو میزنم و خیلی برام مهم میشه بهش نمی رسم

بعد که حواله ش میکنم به تخمکم یهو بدون هیچ تلاشی میاد تو بغلم 😐

من دفعه های قبل خیلی تمرین می کردم و قبول نمی شدم

این دفعه آخرین بار که پشت فرمون بودم فک کنم قبل از عید بود

حتی یادمم نبود چطور باید پارک می کردم کلی فکر کردم تا یادم اومد

همینطور الکی الکی قبول شدم واقعا خودمم راضی به زحمت شون نبودم😄