هیچ...

نپرسید لطفا :/
از مسائل شخصیم بیشتر از اونچه که می‌نویسم نپرسید

۴۰ مطلب در مرداد ۱۳۹۸ ثبت شده است

پست تیارا رو خوندم

یاد نوه خاله های خودم افتادم

سه تا نوه پسری داره با یدونه دختری

بچه دختر خاله م که ساکته

اما امان از دوتا بچه اولی های پسر خاله م

چند روز پیشا اومده بودن خونه مون

وحشیه وحشیه

با چشم غره بهشون نگاه می کردم

مامانشون انگار نه انگار

عاقا ما بچه کوچیک خونه مون نداریم خب وسایل دکوری زیاد تو خونه س

سعی هم میکنیم خوب نگه داری کنیم

اونوقت این وحشیا به هیچی رحم نمی کردن

من اگه سه تا کره خر زبون نفهم مثل اینا داشته باشم واقعا سعی میکنم تا بزرگ شدن شون حداقل خونه غریبه نبرم شون

نمیدونم اینا رو چه حسابی خیلی خجسته دست سه تا وحشی رو میگیرن می برن ددر دودور

اونوقت ننه شونم به شخمم وار نشسته بود لم داده بود یه گوشه

آخرشم برگشتم بهش تیکه انداختم که دخترت یاغیه

فک کنم بهشم بر خورد که به کتفم

این مامان جدیدا کلا این مدلی ان؟

یا چون ما فک و فامیل شوهرش بودیم اینجوری می کرد؟

یعنی مثلا خونه داداش خودشونم برن این تخم جنا رو همینجور ول میدن وسط خونه و موقع رفتن خرابه جا می ذارن؟

بعد خو تو می بینی انقدر تشر ریز زدم و چشم غره اومدم چشام چپکی شد

یه تکونی به خودت بده زن

حتما باید برم کتک شون بزنم؟ 

اینو خریدم



120 چوق هم پیاده شدم :(

مامان گفت بگیر پولشو میدم

یه تعارف کردم گفتم نه خودم میدم

سریع قبول کرد :(

دلم میخواد عمه بزرگه مو بچزونم ولی نمیدونم چطوری🤔

بلاکش کنم؟

نمی فهمه چون شماره مو نداره بعدم میخوام یه چیزی باشه که قششششنگ بچزونه

برم برینم بهش؟

فکر خوبیه

امیدوارم دو هفته دیگه بتونم ببینمش و موقعیتش پیش بیاد و قهوه ایش کنم تا بفهمه نیم متر زبونه نارنجی چقدر سوز داره🤬🤬🤬

اگه جلو عروساش باشه که چههههه شود😋😋😋

عن خانوم هفته ای هفت بار می رینه به اعصاب بابام

خشتک شو سرش پرچم کردم جلو عروساش پته شو ریختم رو آب می فهمه دور خانواده ما باید یه خط قررررمزززز گنده بکشه

یه عالمه از بچه های دانشگاه مونو فالو داره

کرمت بود آخه دختر؟ 

آخه کوزه اندازه م نیست

بگم چی شد؟

یکی از پسرای هم دانشگاهی و تقریبا هم کلاسیم تو توییتر فالوم کرد

بک دادم

تا چه پیش آید😂



پی نوشت1:از بعیداته که آگاهانه فالو کرده باشه احتمالا شانسی بوده

خلاصه که باید بحواسم چیزی از دانشگاه ننویسم سوتی بدم


پی نوشت2:من واقعا دارم در مورد وبم نگران میشم☹️

چرا ما از اینا تو کلاسمون نداریم؟؟؟ 😭😭😭
اینستای نامبرده:
dr.amiraliazimi


وجود چندتا از اینا تو کلاس از نون شبم واجب تره 😂😂😂

من نمیدونم این عن بازیا چیه ملت در میارن

روز جهانی دوستی آخه؟؟؟

اینم تبریک گفتن داره دیگه؟؟؟ 

گلگلی ورداشته عکس دوستاشو پست کرده و یه متن نوشته پر و پیمون به مناسبت روز جهانی دوستی

صبح دیدم

لایک کردم

و تمام

اما الان که اومدم خونه دیدم واسه منم استوری گذاشته البته هنوز بازش نکردم

بدم اومد

کاش نمیذاشت

اول واسه دوستاش گذاشته

بعد انگار که بخواد از سر باز کنه و نکنه که من ناراحت شم واسه منم گذاشته :/

من اون موقع ناراحت نشدم

ولی الان ناراحتم

اون موقع گفتم خب مسلمه که اونا دوستای چندین و چند ساله شن و دلیلی نداره من توقع داشته باشم به اندازه دوستای قدیمیش با منم صمیمی باشه

خلاصه که گله ای نبود

اما الان هست

احساس میکنم سر بارم

آویزونم

حس بدی بهم دست داده

با اینکه هیچی نگفتم اما احساس میکنم گفته خب بذار یه استوری هم واسه این بذارم دهنشو ببندم

حالا نمیدونم چی شده یهو بعدش به فکر افتاده همینطور یه عکس واسه از سر باز کردن بذاره

یا لایکم رو دیده یادش افتاده

یا شایدم دوس پسرش که نمیدونم چرا انقدر هوامو داره بهش گفته

دوس دارم برم این دوس پسره خرس مهربونشو له و لورده کنم انقدر واسه من خاله خرسه بازی درنیاره

عاقا من چیکار کنم شما ها اصلا ازم بکشین بیرون عح

*امروز رفتیم دکتر واسه مامان و سیم سازم که بریده بود رو انداختم و خرید و کلی کار دیگه
آخرم رفتیم نمایشگاه و با دوتا تشک واسه تخت هامون و دوتا محافظ تشک و سه تا بالش برگشتیم و جالبش اینه که نمایشگاهش هیچ ربطی به تشک نداشت :/


*بابا داره یه کارایی می کنه
یه چیزهایی تو سرشه
حدس میزدم ها اما نمی فهمیدم
تا امروز خودشم اقرار کرد گفت آره یه چیزایی هست ولی به شماها نمیگم
بعدم به شوخی واسه در آوردن لج مامان گفت نارنج به تو اعتماد دارما بهت میگم اما به مامانت نمیگم :/
معلوم نیست باز چی تو سرشه و میخواد چه جوری آتیش بزنه به پول و اعصاب مون
کاملا واضحه داره زیر زیرکی یه کارایی میکنه ها
صد در صد مشکوکه
یعنی اگه بهش اطمینان نداشتم و نمیدونستم که نیم درصدم جرعتش رو نداره با خودم میگفتم حتما داره زن و بچه جدا تشکیل میده 😂😂😂
خلاصه که به زودی که عنش در میاد که
اونوقته که خدا باید به خیر بگذرونه
چند بار دیگه م از این حرکتا زده و واویلا شده و اصلا تجربه خوبی نبوده


*از ل بگم
امروز قففففلی زده بود که عکس از کارنامه مالیت بفرست کار دارم حساب کتابام به هم ریخته(حالا انگار حساب دار هولدینگی چیزیه همچین میگه حساب کتابام) 
حالا انگار من خرم این مارمولک رو نمیشناسم
معلوم نیست چی تو سرشه و چی به گوشش رسیده و میخواد از صورتحساب های من به کجا برسه؟ 
فک کرده من قاقم
مگه میشه حساب کتاب یه پول ثابت و مشترک بین همه به هم بخوره؟ 
بعد بعده شیش یادش افتاده؟ جدیدا که پولی واریز نکردیم که
خلاصه که چون فهمیدم کاسه ای زیر نیم کاسه شه سعی کردم بپیچونم و بهش ندم
مگه یادش می رفت🤦‍♀️
یه پیام در میون میگفت بفرست دیگه چرا نمی فرستی؟
اینجا دیگه شکم بیشتر شد
حتی به قسم و اینام کشید کارش که توروخدا بفرست
ولی پیچوندم
چرا باید قفلی بزنه به من که براش بفرستم خب به جای اصرار و التماس بره به یکی دیگه بگه؟ 
بعد انگار خودشم فهمیده باشه میگفت خب بفرست دیگه من الان برم به یکی دیگه بگم طول می کشه تا سین کنه کارم فوریه الان حتما میخوامش
جالبه
اولین پیامش صبح بود
بعد تا شب صبر کرده بود که من براش بفرستم و داشت باهام چونه می زد
بعد خیلی یهویی شب براش فوری شده بود
میتونست به هرکس دیگه ای یه اس بده که درجا بفرسته خب
خلاصه ش کنم سر تونو درد نیارم
دیدم قضیه بو داره
نفرستادم


*یه مدته دارم میرم سایت دیوار
دنبال خونه :/
با این امید که این ترم خونه بگیرم ولی احتمالش زیر نیم درصده😭


*امشب آب پاکی رو ریختم رو دست مامانم
مامان علاقه زیادی به ور دل نگه داشتن بچه هاش پیش خودش داره
امشب بهش گفتم ببین دادو
یه مطب مفت و مجانی هم اینجا بهم بدن ها
امکان نداره من تو این شهر بمونم
میدونم تا مطب و فلان و این مزخرفات خیلی مونده
فقط خواستم گوشی رو بدم دستش که چقدر از این شهر متنفرم
که واسه خودش برنامه ریزی و اینا نکنه
خلاصه که بهش فهموندم من اینجا بمون و زندگی کن نیستم


*یه فامیل به شدت باسنی داشتیم
از کثیف ترینای عالم
یعنی ها روم نمیشه از کثافط کاریاش بگم عوضی
رفته زن گرفته
زنه قبلا یه بار ازدواج کرده
الان داره از این مثلا فامیل ماهم طلاق می گیره و مهریه ش رو گذاشته اجرا
چرا؟
چون عاشق شوهر قبلیشه بعده چند سال جدایی و ازدواج مجدد الان یادش افتاده بره با همون شوهر اولیش 😏
می بینین دنیا چه دار مکافاتیه؟


*فک و فامیلامون خیل امل و شخمی و حال به هم زن و فاکی ان



*عاقا من یه مدت طولانی بود سر یه چیزی با خودم کلنجار می رفتم
امروز تصمیم نهایی و قطعی خودمو گرفتم
میگم ولی نخندینا
میخوام ازدواج کردم مهریه نخوام
یا چون به هر حال مامان بابام راضی نمی شن یه مهریه خیلی سبک بخوام
عوضش حق طلاق و حضانت و... اینا رو داشته باشم
احساس میکنم اینطوری ازدواجمم معامله نمیشه
شبیه تن فروشی هم نمیشه
که هرکی درباره ازدواج هرکی میشنوه اولین سوالش تعداد سکه س :/
اگه من تفکرم برابریه
خب برابریه باید همه جا باشه دیگه
یعنی اگه اون چیزی مهر من می کنه
منم بیام یه چی مهر اون کنم :دی
برابری فقط اونجا که به نفع خودت باشه نمیشه که
اون حق طلاق و هرچی هم حق طبیعیمه به هرحال که چون قانون نمیده خودم میگیرمش🙃


بعدا نوشت: بعد از خوندن وب شین(سلام شین🙋‍♀️) یادم افتاد بگم
حالا هرچقدرم که آروغ روشن فکری بزنی ها
ولی نشستن بین دوتا زنِ مشغول سبزی پاک کردن واسه سرگرمی هم که شده آی حال میده 😇
معلومه امروز این حال نصیبم شده یا بیشتر توضیح بدم؟


بعداتر نوشت:امروز گواهینامه م اومد☺️☺️☺️

بابا یه وسیله ای میخواست بخره حدود یک و نهصد

با کلی تخفیف و اینکه تو جشنواره س طرف گفت یک و هفتصد و هشتاد

من براش یه دونه گیر آوردم یک و چهارصد و همونو خرید

اگه من برکت این خونه نیستم پس چیم 😌😌😌

اصا کاش ظرفیت ها رو 2،3،4،5 و حتی 6 برابر کنن

که جا نداشته باشن

منو از اون خوابگاه لعنتی بیرون کنن خلاص شم