هیچ...

نپرسید لطفا :/
از مسائل شخصیم بیشتر از اونچه که می‌نویسم نپرسید

۵۱ مطلب در تیر ۱۳۹۷ ثبت شده است

بابام از دستم شکاره

اون تابلوفرشه بود که می بافتم بعد دار قالیش واسه خودم نبود

صاحبش امروز رفته بود محل کار مامان(چسبیده به خونه شه)که دار منو بدین

هیچی دیگه(واسه شیش ماه گفت پیشم باشه الان نزدیک یه ساله پسش ندادم :/ )

الانم قرار شده دار و قالی رو باهم فردا ببریم بدیم بهش خودش ببافه و حق الزحمه ش رو بگیره

مامانم بهش گفته که کرایه این چند ماه اضافه رو هم میدیم(البته اینو جلو بابا نگفت چون به اندازه کافی شاکی بود)

هیچی دیگه بابام جوری رفتار می کنه که تو همه ش واسه من ضرری :/

اومده میگه امروزم چهارصد تومن خرجت کردم(واسه کلاس رانندگی که دیروز رفتیم ثبت نام و امروزم رفتیم پیش دکتر واسه معاینات)

بعد برگشته میگه تازه ردم که بشی هر دفعه باید کلی پول بدیم

مامانمم از اون ور اومده میگه یکی دو بار بیشتر حق نداری رد شی🤦

بعدشم تز میده که اگه رد شد خودش پولش رو بده :/

گرفتاری شدما

این فشار اقتصادی از هر طرف مچاله م کرده ول کنم هم نیست

تا چند روز پیش که استرس افتادن درس ها و پول دوباره دادن داشتم

الانم که اینجوری

به نظر شما نیم درصد هم میشه به اینا گفت که من فلان درسو افتادم بیاین دوباره پولش رو بدین؟؟؟

مسلمه که به شیش یا حداقل پنج قسمت نامساوی تقسیمم میکنن

یعنی واقعا خداوند رحمان و رحیم یه چیزی دونست که بهم رحم کرد آناتومی رو نیوفتم

ای خدا قاچ قاچ تون کنه که ما رو به این وضع انداختین

تازه من موندم اگه شهریه ها یهو گرون شه چه گلی به سرم بگیرم؟

بعید نیست پول کم بیارن بخوان ما رو بچاپنا

خلاصه که این از غر های مادی و مالیم

اینم که لب تاب می‌خوام و باید خوابش رو ببینم هم که اصلا درموردش حرفم نمی‌زنیم

یکی دو سری پیش بود که اومده بودم خونه و بدون اینکه تا به حال حرفی از لب تاب زده باشم(هنوزم نزدم)شنیدم بابام داشت به مامانم می‌گفت این چند وقت دیگه از ما لب تاب میخواد هر ماه فلان قدر کنار بذارم که بعدا براش بگیریم

مامان هم توپید بهش که اینو دیگه ننداز دهنش

بابا هم گفت نه خب واسه الان که نمیگم یعنی الان اگه هم بخواد ندارم و حداقل پنج شیش تومن پولشه و فلان

این پنج شیش تومنم واسه قبل از گرونی بودها

الان همون پنج شیش تومنیا کمه کم ده پونزده تومنی شده :/

ای خدا قاچ قاچ تون کنه بلکم دلم خنک شه واسه این وضعیتی که ساختین واسمون

یعنی قراره چقدر و تا کجا جررررررر بخوریم که شما ها راضی شین

 الان منه دانشجو چقدر باید واسه کارام آویزون کامپیوتر های داغون سایت شم؟؟؟

هیچی اصن اینا رو ولش کن بذار یکمم به استادمون فحش بدم دلم خنک شه

واقعا راسته که میگن تو دانشگاه نمره به درس خوندن و اینا هیچ ربطی نداره ها

واقعا معلوم نیست این استادا چه گهی میخورن با این برگه های امتحانی مون

درس بوده واسه پاس شدن رفتم و جزو ماکس های کلاس شدم

درس بوده واسه نوزده بیست رفتم و ریدددددددددددم

یعنی اونا ریدنم

😂😂😂

تف تو سر و صورتتون بذار حداقل اون لقمه حرومی که می بری سر سفره زن و بچه ت حلال باشه چار روز دیگه یه ... جن پس نندازی

لا اله الا الله

ببین زندگی فشار آورده اعصابم خرد شده چرت و پرت به هم میبافما😤😤😤

الان سر نوشت معدل من افتاده دست دوتا استادمون که یکی شون بی نهایت خوبه و اون یکی بی نهایت الاغ

نمی‌دونم دیگه خودشون یه جوری باهم کنار بیان اون خوبه به الاغیه این یکی ببخشه معدل من از الفی نیفته که همین ترم اولی بد شکار میشما

دیگم از وقتی نمره زبانمو دیدم دست و دلم به زبان خوندن نمیره

خیلی خری

خیلی خری

 خیلی اراغی

آدم بعد یه ماه میاد همچین نمره ای میده

تو خجالت نمی‌کشی آخه

شیطونه میگه با یه اکانت ناشناس برم اینستاش برینم بهش

تف تف تف

تف تفی

دیگه دوست ندارم

خیلی لاکچری بودی لامصب از استادای مورد علاقه م بودی

اون استاد آناتومی گنده بک مونم دیده همه بچه ها امتحانش رو ریدن

بعد از اون همه اهن و اوهون لطف کرده نفری نیم نمره بهمون اضافه کرده

آخه نیم نمرررررره به کجای من میرسه؟؟؟؟؟؟

بی مروت حداقل می بردی رو نموداری چیزی

من چقدر از دست شما ها حرص بخورم آخه


پی نوشت۱:کسی پندی اندرزی چیزی واسه گواهینامه داره بگه اینو اگه رد شم ننگش رو تا آخر عمرم به روم میارن


پی نوشت۲:فک کنم غر هام بیشتر از اینا بود ولی همیناش رو یادم مونده دیگه همینام بسه فعلا


پی نوشت۳:آها تو یه غر دیگه م هم میخواستم برینم به بچه های کلاسمون که فعلا حوصله شونو ندارم حالا بعدا مفصل در موردش حرف میزنیم

استاد فلان فلان شده ی زبان

بعد یک ماه از فرنگ برگشته نمره ها رو گذاشته

زارتم ثبت دائمش کرده :/

نمره منو دو نمره کمتر از چیزی که فکر میکردم داده

بعد من کلا اینجوریه که اگه فکر کنم مثلا ده میشم نمره م دوازده سیزده میشه

یعنی دو سه تا بالا تر

اونوقت چطور ممکنه این انقدر کم شه

امتحانش از هجده نمره بود و دو نمره ش واسه لکچرامون بود که من گرفتم

احساس میکنم یادش رفته اون دو نمره منو بهم اضافه کنه😭😭😭

سه واحده لعنتی

معدلم از الفی نیفته😭😭😭😭😭😭

ای تو روووووووووحت

اعصابم خط خطیه

حوصله نوشتن با گوشی ندارم

اونم با این کیبورد مزخرفش که همش سر خود ور می داره کلمات رو اصلاح میکنه

اینه که نه کامنت ها تایید میشه

و نه پست جدیدی گذاشته میشه

با لب تاب بقیه م که امنیت نداره نوشتن

پس من چه گهی تناول کنم؟

چرا باید هر چیز بدیهی که هم سن و سالام دارن رو من واسه بدست آوردنش باید بجنگنم و با زور چنگ و دندون به دستش بیارم؟؟؟

عح

خسته م دیگه

چی میشه مثلا واسه یه بار در تمام زندگیم یه چیزی که می‌خوام رو بدون نه و نو واسم بگیرن بیارن

واسه گواهینامه گرفتم من همین مکافاتا دارما

فقط محدود به وسیله نمیشه

حالا میام میگم

خب حالا که به سلامتی از ترمکی خارج شدم و به مرحله ترمویی رسیدم
می‌خوام یه سری چیزا که خودم قبل از دانشگاه دنبالش بودم رو بگم
که اگه کسی مثل چند ماه پیش خودم دنبال این بود که چیکار کنه و چیکار نکنه تا حدودی بهش کمک کرده باشم
اینا تجربیات منه و طبق شرایط و افراد دور و بر خودم میگم
ممکنه واسه کسای دیگه کاملا متفاوت باشه
یک اینکه با هم کلاسی هاتون همون اول کاری زارت صمیمی نشین
بذارین یکی دو ترم بگذره بعد
اون جو دوستانه کلاسم گول تون نزنه یه وقت که تا نزدیکی فرجه های ترم اول بیشتر دووم نمیاره
بعدش هم کلاسی ها همچین می رینن به هم و از خجالت هم در میان و کلاس چند دسته میشه که بیا و ببین
مثلا همین گروه کلاسی ما اون روزای اول کلی پی ام میدادن توش
بعضی روزا به بالای هزار تا و چند هزار می‌رسید
اما الان به زور اگه به روزی ده تا برسه
بعضی روزام هیچی
سوالم که می پرسی دیگه به زور اگه یه نفر پیدا شه جوابت رو بده
اون اولاش همه چی گل و بلبله
یه مشت جقله دانشجو که فکر میکنن اومدن که با هم دنیا رو زیبا کنن و فلان
فاز ما با همه فرق داریم و به هم کمک میکنیم و انسان دوستی و کلاس ما چقدر خوبه و ...
بعد یه مدت معلوم شد که نه
ما هم یه نمونه کوچیک از جامعه بزرگ مونیم
که میتونیم با هم بد باشیم ، دشمن شیم ، فحش بدیم یا....
کلی میگم
خصوصا اگه دختر هستین تو یه سری مسائل به هم کلاسی هاتون رو ندین
نذارین رو تون به هم باز شه
اگه یه سری حد و حدود ها ورداشته شه دیگه قابل جمع شدن نیست
مثلا همین امشب یکی از بچه هامون یه بازی مسخره که من نفهمیدم آخر جریانش چی بود راه انداخت
که باعث شد یه نفر دیگه بنا به قانون بازی به من پی ام بده
انقدر پیامش رو سین نکردم که خودش پشیمون شد ورش داشت
اصلا پی امش جوری بود که نه میشد جواب داد نه میشد جواب نداد و نه هیچ چیز دیگه ای
یه مسخره بازی بچگانه که به نظرم خوب جمعش کردم
حالا جواب میدادم و داستان میشد و... بگذریم
آها یه موضوع دیگم اینکه
جان مادرتون حداقل ترم اول رو زارتی عاشق نشین و رل نزنین
چند وقت اولش شاید سخت باشه ولی قول میدم که اگه همین یه ترم رو جلوی خودتونو بگیرین و عاشق هم کلاسیاتون نشین بعدش آن چنان ازشون متنفر میشین که سایه شونم با تیر میزنین
حالا به ندرت ممکنه یکی دوتا آدم خوبم از بین شون پیدا کنین
فی المثل یکی از پسرای کلاس ما که نصف دخترا اون روزای اول ازش خوششون میومد الان حالشون از پسره به هم میخوره
حالا این گاگول بود زود خودشو لو داد
بعضیا رو تا آخرم نمیشه شناخت که چه حال به هم زن هایی هستن
خلاصه ش کنم تا آدم درست حسابی های کلاستون رو نشناختین خیلی با هم کلاسی قاطی نشین
باهاشون هم اتاق نشین
مسائلی شخصی تونو بهشون نگین
چون اکثر شون اونقدر بی چشم و رو هستن که تا تقی به توقی بخوره به روتون میارن
رابطه تون با همه خوب باشه ها حتی با مزخرف ترینای کلاستون
اما صمیمی نه
کلا سیستم دوری و دوستی بهتره به نظرم
الان من خودم روزای اول رو خیلی بلد نبودم چیکار کنم یه خرده بند رو آب دادم
اما شکر خدا سریع جمعش کردم
با کسایی صمیمی شدم که نباید
چیزای ازم فهمیدن که نباید
اما بعدش درستش کردم
الان جوری ام که با همه خوبم
با همه حرف دارم
اما به صورت عادی
هیچ دوست صمیمی ای ندارم
تو هیچ اکیپی نیستم
اما هیچ دشمنی هم ندارم
راضیم از این روشی که پیش گرفتم
چون می‌دونم در آینده اوضاع روابط بین هم کلاسیا جوری میشه که همین بی حاشیه بودنه و کاری به کار کسی نداشتن بهترین کاره
این نمره ی آناتومیم رو که میبینم 
دلم به حالش می سوزه
کمترین نمره ی دوران تحصیلیمه بنده خدا
بین چند تا هجده و نوزده و بیست گیر کرده بدبخت
آبرو براش نذاشتم 😁
دروغ چرا همینشم از سرم اضافی بود
من انقدر که واسه همین نمره ی کچل تنوریم نذر و نیاز کردم در طول زندگیم انقدر دخیل نبسته بودم
اونقدرم که واسه این ذوق کردم واسه بیستام ذوق نکردم😅
تازه دروغ نگفتم اگه بگم واسه همین یه درس ده برابر مجموع باقی درسا جون کندم
به من چه که استادش ورداشت سوالای امتحان تخصص رو داد به چند تا ترمک
نه که درسش خیلی آسونه
ور داشته اونجوری هم سوال داده
خدا رحم کرد که نیوفتادم
حالام اشکال نداره دیگه بذار نمره بهداشتمم بیاد
اونم همینقدر ریدم
دیگه نمره ی طفلی تنها نمونه
ولی از امروز تا چند روز دیگه باز استرس دارم
تا قبل از این به معدل الف بودن خیلی امیدی نداشتم
اما امروز یکی دیگه از نمره هام اومد و دیدم خوب بوده
دیگه امیدوار شدم که الف شم
اما همه چی به سه نمره ی باقی مونده بستگی داره
که از قضا یکیش که بهداشت باشه رو ریدمان به بار آوردم
در حدی که اگه بیفتم جای تعجب ندارد
اونم تقصیر استادش بود
یعنی تقصیر ما هم بود
این استادش یکم دانشجو ها رو اذیت می‌کنه
بعد تا الان دانشجو ها سیستم شون بسوز و بساز بوده
اما سر کلاس ما بچه ها یه کارایی کردن که خیلی بد شد
یه بار گیر داد به یکی از بچه ها بعد اونم یه کاری کرد که خلاصه خیلی خیلی بد شد
باهاش لج کردیم سر کلاس حرف میزد محلش نمی‌دادیم و در جواب سوال هاش مثل بز زل می‌زدیم بهش و خلاصه ش کنم کفریش کردیم بد جور
اونم اومد گفت امتحانتون خیلی سخته و اینا که البته هم بود
به غیر از جزوه شم دویست و خرده ای صفحه رفرنس داد گفت بخونین نصف نمره از اونه منم جز هفت هشت صفحه نرسیدم رفرنسه رو بخونم :/
کلا امتحانش یه نصفه روز وقت داشت اونم شبش بازی ایران پرتغال بود
خلاصه که همه بچه ها امتحانه رو ریدن
خودشم ورداشته به نماینده گفته که یه سریا میوفتن
بد اوضاعیه دیگه
الان شاید سرنوشت الف شدن و نشدن منم بیوفته سر همین یه درس
طرفم رفته ماموریت
گفته حالا حالا ها نمره ها رو نمی‌زنم
معلوم نیست تا کی باید باز تو برزخ باشم

صبح زود تا نشستم تو ماشین مامانم پیام داد ما خونه خودمون نیستیم و فلان شهریم

بیدار شدی بهم زنگ بزن

زنگ زدم میگم تو ماشینم

میگه خب باشه فلان شهر پیاده شو ما اینجا مهمونیم و اینا

هیچی دیگه خسته و لش در حالی که در طی چهل و هشت ساعت قبلش شیش ساعتم نخوابیده بودم با همون چمدون و کیسه پر از لباس چرک ام رسیدم اونجا :/

سر و وضع داغون

داغوناااااااا

مانتوم انقدر چروک شده بود انگار از دهن سگ بیرون کشیدی

بی‌خیالی طی کردم و نشستم ازم پذیرایی کردن

بعد از نهارم(به چلو گوشتم نرسیدم اما جوجه بود که به اونم راضیم) با همون مانتو و مقنعه یه گوشه خوابیدم که غروب به زور بیدارم کردن و برگشتیم خونه

اومدیم خونه دیدم لباسام نیستن

یادم افتاد مامانم یه بار زنگ زد گفت بابات همه لباساتو ریخته تو گونی برده گذاشته انباری :/

سری پیش که اومدم تمام لباسامو ول داده بودم وسط اتاق و رفتم

بعد بابامم یه روز میاد اینجوری از خجالتم در میاد و جمعش می‌کنه :/

هیچی دیگه دیدم حال ندارم تا انباری برم

با همون مانتو شلوارم افتادم رو تخت تا همین نیم ساعت پیش بیدار شدم

الانم رفتم انباری یه دست لباس بیارم بپوشم دیدم اونجا نیست

اومدم بالا رو گشتم دیدم نه دیگه اونقدرررررررام سر راهی نیستم

همون ریخته بودشون تو گونی گذاشته بود زیر تخت :/

باز جای امیدواری هست یکم حداقل

والا ما دیدیم مردم بچه شون واسه تفریح دو هفته می‌ره اروپا

ننه بابا شون هرشب میرن لباساش رو بقل میکنن و بو میکنن و واسه اومدنش لحظه شماری میکنن

اونوقت من میرم دانشگاه کلی سگ دو میزنم هر وقت بر میگردم نصف میشم بقول مامانم میگه انگار میری اونجا گرگ می بینی که انقدر لاغر میشی

اونوقت اینا اینجوری میکنن

من اگه سر راهی نیستم پس چی ام؟؟؟

حتی فکر کردن به اینکه قراره نهار گرم و آماده رو تو خونه بخورم قلقلکم میده

این چند وقته که من کلا گشنگی کشیدم

دیروز رو هم که کلا غذا نخوردم

خورشتی که از خونه آورده بودم رو داشتم ولی گشادیم اجازه نمیداد واسش برنج درست کنم

از صبحم که سگ دو زدیم واسه امتحان بافت پدرمون در اومد

کلی فسفر سوزوندیم آخرشم من یکی مثلا فرق لام رحم و قلب یا تاندون و مخطط رو نفهمیدم سر امتحانم توکل بر خدا نوشتم

همه ش شبیه هم بود به جان خودم

یه سری هاشم که نشستم واسه خودم نشونه گذاشتم که بتونم جواب بدم

مثلا ناف رو گفتم هر جا سه تا گردالی دیدم نافه چون دوتا شریان داره و یه ورید

حالا کافی بود استادمون یکم فولان باشه بیاد یه جوری لام رو بپوشونه که نشه سه تا گردالی رو تشخیص داد

دیگه اینجوری رسماً به فنا می رفتم

بعدشم که یه ساعت دنبال راه واسه شیره مالیدن سر استاد آناتومی بودم که برم نمره م رو از زیر زبونش بکشم

وقتی اومدم خوابگاه هلاکه هلاک

کولر مونم روشن نکردن گفتن سمت شماها همه ش چند تا دانشجو هستین نمی صرفه واسه هفت هشت ده نفر کولر اون چند طبقه رو بزنیم 

اگه گرم تونه برین تو سالن تی وی

هیچی دیگه منم گشنه در حال ضعف تو اون گرما دو سه ساعت خوابیدم بعدم با لافی زدیم بیرون یه یخ در بهشت انار و ذرت مکزیکی خوردم بعدم قرار بود شام رو بیرون بخوریم که دیدیم دیره و نمی رسیم برگشتیم

باز دیدم حال ندارم و خسته م نمیتونم برنج درست کنم

خورشتمو دادم به خودشیفته که ببره بده به دوستاش

خودمم سر گشنه بر بالین گذاشتم

یکم فوت بفرستم سمت مامانم بلکه امروز به ذهنش خطور کنه چلو گوشت درست کنه

هوس کردم عاقا

فک کن

چلو گوشت

سبزی

دوغ

بعدشم لش شدن جلوی کولر

اوووووووووووف

بعده چند وقت دلی از عزا در بیارم من

دیدم خوابم نمیبره دو تا گزینه داشتم
یک اینکه فیلم ببینم که اتفاقا فیلمشم انتخاب کردم
دو اینکه درس بخونم
الانم نشستم دارم زبان ترم بعد مون رو میخونم ^_^
فیلم رو هم گذاشتم واسه بعد از درس
می‌خوام دوباره برگردم به اون دوران کرم کتابیم انشاا...
باشد که خیلیا رو زخمی کنم
احتمالا امشب آخرین شبیه که تو این اتاق می‌خوابم
ترم بعد احتمالا اتاقم تغییر می‌کنه
تمام وسایلمو جمع کردم و گذاشتم تو انباری
خودشیفته که تو اتاق نمی‌خوابه گفت برو رو تخت من بخواب
یه بالشت اضافه هم داشت
اما ترجیح دادم همینجوری روی زمین دراز بکشم و کیسه ی پارچه ای پر از لباسمو زیر سرم بذارم
با اینکه خیلی خیلی خسته بودم و دیروز سه چهار ساعت بیشتر نخوابیده بودم خوابم نمیبره
بعد از یکی دو ساعت خواب زورکی الان بیدار شدم
دقیقا مثل کارتن خواب‌ها شدم
برم خونه یکم از این وضع آشفته خارج شم

پی نوشت:بعد ها میتونم همینو بزنم تو سر بچه م که من شب رو زمین بدون فرش و سفت با یه کیسه زیر سرم می خوابیدم
ما این جوری بزرگ شدیم و سختی کشیدیم حیف نون
چرا قدر این همه امکاناتت رو نمیدونی😁


یه گونی لباس چرک😅😅😅



ملت برمی‌گردن شهر شون با گل و گلاب و شیرینی و سوغاتی

منم لباس کثیفای این مدت امتحانام که وقت نمی‌کردم بشورم و میچپوندم تو این کیسه زباله مشکی بزرگا رو ریختم تو چمدون و باقی چمدون رو هم با ملحفه و روبالشتی کثیفا پر کردم دارم چرک و کثیف و پلشت برمی‌گردم ولایت