هیچ...

نپرسید لطفا :/
از مسائل شخصیم بیشتر از اونچه که می‌نویسم نپرسید

یه چی رو تو نوت های گوشیم نوشته بودم بعدا بیام اینجا بنویسمش

الان یادم افتاد

یه بار یه یارو فالگیره برگشت بهم گفت یه دختره که آخر اسمش فلان حرفه دختره احمقیه و نه از روی بدخواهی ولی با بی عقلیش حرفات رو این ور اونور می بره 😁

خب اولین کسی که تو ذهنم اومد ه بود

میدونستم خیلی چیزا رو به اون دوتا میگه که از قضا یکی شونم خیلی دهن لقه

اما نه تا این حد

یه سری چیزا رو یکی شون به روم می آورد که دهنم باز می موند

میگفتم تو تو اتاق ما دوربین کار گذاشتی؟

میدونستم هم که ه گفته ها

بعد خودمو می زدم به بیخیالی که خب حالا چیز مهمی نگفته که مسخره بازی بوده و اینا و چیزای مهم رو نمیگه که

اما چند روز قبل از اینکه برگردیم خونه

سر یه قضیه ای

ه پاشد رفت تو سالن

و صدای چند تا از همکلاسیامونو که تو سالن خوابگاه حرف می زدن ضبط کرد

و فرستاد واسه پسره :/

حالا جالبش اینجاس یکی از اون دخترا ل بود که مثلا باهامون دوسته و من و ه کلی نون و نمکش رو خوردیم

همونطور شوخی شوخی درمورد ل گفتم

و گفتم که اگه بدونه صداشو فرستادی و ... صدای اونو کاش نمی فرستادی حداقل

که برگشت گفت فرستادم دیگه تموم شد😐

بدم اومد ازش

واقعا از اون موقع بدم اومد ازش

میدونمم که از روی بی عقلی و نفهمیش این کارا رو می کنه نه که دنبال چیز دیگه ای باشه

باید هم خیلی مراقبش باشم ولی نیستم

خرم و زود یادم میره و هی جلوش یه گاف هایی میدم

از کجا معلوم که  صدا و فیلمی از من نفرسته؟ :/

یا مثلا تا الان نفرستاده باشه؟ 

فک میکنه چون با اونا صمیمیه میتونه هرچی رو که مربوط به بقیه هم هست رو همین حساب صمیمیت بهشون بگه

و دیگه به آبروی طرف هم فکر نمی کنه

دلم میخواد یه جور هم گوشی رو بدم دست ل که یه وقت پیش ه سوتی ای نده

اما نمیدونم چطوری

هیچ جوره نمیشه و نمیخوام اصل قضیه رو بهش بگم چون داستان میشه


میدونم که مستقیم هم نمیشه ه رو نصیحت کرد و نصیحت کردنش هم هیچ فایده ای نداره و فقط بدتر میکنه قضیه رو

چند بار به شوخی و خنده هم یه چیزایی پروندم که مثلا اینو نگو و اونو نگو و یا فلانی چرا فلان حرفو پیش اونا زده

که برگشته گفته خب صمیمی بودن باهم و گفته دیگه🙄


خلاصه که اگه بخوام بزرگ ترین تجربه م تا اینجای دانشگاه رو باهاتون به اشتراک بذارم

میشه اینکه خصوصا اگه دختر هستین اصلا به هم جنس تون اعتماد نکنین و هیچ حرفی رو پیشش نزنین خصوصا اگه با پسر جماعت در ارتباطه

چیزایی از بین دوستای صمیمی درز پیدا کرده که هووووووووف🤦‍♀️



بعدا نوشت:یادم افتاد همون موقع شوخی شوخی بهش پروندم که آره حالا از منم وویس نگیری بفرستی و اینا حواسم باشه

که پیچوند و گفت خره بار اول بود و... 

پووووووووووف

حواسم پرت سوتیم شد یادم رفت بگم
استاد موسیقیم گفت هوشت خیلی خوفه ^_^
جلسه قبل بهم سه تا کتاب گفت بخرم که دوتا شو گیر آوردم و یکیش رو نداشتن
امروز وقتی رفتم اون دو تا رو باهم باز کرد و از هردوش بهم مشق داد
گفت به بقیه فقط یه دونه رو درس میدم ولی چون تو زود یاد میگیری خوبم تمرین میکنی این کتاب سنگینه رو هم درست میدم :)
یکم پز بدیم سوتی مونو بشوره ببره بفهمین اونقدرام خنگولک نیستم😁

ولی جدی یه سوال
چرا من هرجا کلاس ملاس میرم کلی تعریف میکنن و میگن خوبی
اما یه وقتایی همچین ریدددددمان ببار میارم که بهم میگن فلج مغزی؟
من چیم آخر؟ خنگم؟ باهوشم؟ عقب افتاده م؟ جلو افتاده م؟ یا چی؟


پی نوشت:من دیگه دلم نمیخواد درس بخونم :(
میخوام بشینم یه گوشه و فقط ای ساربان نامجو رو بزنم، باشه؟ 

یه سوتی دادم خداااااا

سر کلاس موسیقی استادم گفت فیلم بگیر

شروع کردم یهو وسطاش به خودم اومدم دیدم نمی گیره و حافظه م پر شده

روم نشد چیزی بگم گفتم اشکال نداره هرچی گفت حفظ میکنم فیلم نمیخواد دیگه

خلاصه که صدا شو در نیاوردم

وسطاش دیدم داره سخت میشه یه بار رفتم بیرون که چند تا چیز حذف کنم دیدم نمیشه و می فهمه سریع دوباره الکی رفتم رو فیلم گرفتن

و چون فیلم نمی گرفت یه ده باری هم اون وسط گوشیم خاموش شد

دیدم هی استاده با خنده و پوزخند درس میده گفتم مگه میشه فهمیده باشه؟ بعد گفتم نه بابا نفهمیده من که جلوشم چطور میتونه صفحه گوشیم رو ببینه

باز دیدم هی میخنده

گفتم لابد یاد یه چی خنده دار میوفته دیگه

خلاصه رفت پای تابلو و منم از فرصت استفاده کردم که سریع چند تا چی حذف کنم

یهو زارت برگشت گفت گوشیت جا نداره؟

من و من کنان گفتم نه آخراشه الان درستش میکنم

خلاصه که چند تا فیلم پاک کردم و با خودم میگفتم یعنی از کجا فهمیده؟

باز اومد جلوم بهم درس بده 

دیدم چند دقیقه یه بار به پشت سرم نگاه میکنه و باز ادامه میده

یهو یه ذره برگشتم و دیدم ای دل غافل

یه آینه قدی به چه بزرگی پشت سرمه😑

این تمام مدت دیده من اسکلش کردم و الکی ادای فیلم گرفتن در آوردم🤦‍♀️

باز حافظه م تموم شد و باز قرقی طور چند تا چی دیگه حذف کردم و تا آخر فیلم رو گرفتم

ولی چه کنم که آبروئه رفت دیگه

تا آخرش پوزخند طور یه چشش به آینه بود ببینه واقعا فیلم میگیرم یا نه

یه بارم برگشت گفت جا نداری با گوشی من بگیر🤦‍♀️

بعد میگفتم نه جا دارم باور نمی کرد

باز دو دقیقه یه بار از آینه چک میکرد😂

اصلا دوست داشتم آب شم برم تو زمین

خدا کنه تا بعده عید یادش بره

هرچند بعید میدونم سوتی به این عظمت فراموش بشه

تِف تِف تِف

واقعا تِف به این شانس🤦‍♀️

امشب ه لا به لای حرفاش

شوخی شوخی بهم گفت که دوست نداشته که وقتی حالش بد بوده باهاش رفتم بیمارستان :/

می گفت من میخواستم خودم برم تو خودت یهو بیدار شدی اومدی

گفت دوست داشته تنها بره

و خوشش نمیاد وقتی میره دکتر کسی باهاش بره

جوابش رو شوخی طور دادم

اما واقعا ناراحت شدم

تشکر هیچی

این بود مزدم؟

من خیلی خوشم اومده که چند ساعت تو بیمارستان در به در این عتیقه بودم؟

واقعا که بی نمکه دستم

چرا این بشر انقدر بی چشم و روئه؟ 

امروز سر کلاس ظهر

درحالی که همه تو چرت بعد از نهار بودن و کلاس در سکوت مطلق

من هندزفری تو گوشم بود و داشتم با ولووم بالا گونه ی امیر عباس گلاب رو گوش میدادم

دیدم دو تا از دوستام دارن بهم نگاه می کنن و اشاره می کنن و می خندن

یه گوشی هم دست یکی شون بود

فک کردم داشتن ازم عکس می گرفتن که سوژه م کنن

تو همون حال و هوای عرفانی خودم وسط کلاس ساکت زارتی داد زدم که عکس گرفتی؟

چهل تا چشم بود که ییهو به سمتم برگشت

و دستی که رفت زیر مقنعه و هندزفری رو در آورد

و تازه با خنده ی بقیه فهمید چه غلطی کرده🤦‍♀️

الان از جلسه دفاع هم اتاقیمون برگشتیم

به هر کدوم مون دو تا پک داد که ه پک خودشو جا گذاشت

زنگ زد بهشون که واسش بیارنش

تو راه پررو پررو بهم گفت پک هات رو بده به من بعد پک های منو آوردن میدم به تو

پک ها رو بهش دادم و رفت که با دوستاش بخورنش :/


منم که اصلا قصد داشتم تا رفتیم دانشگاه ازش جدا شم و برم یه وری

یهو در اومد گفت تو کجا میخوای بری؟

حالا نه که نگران جا و مکان من باشه ها نه

میخواست بهم بفهمونه یه وقت با اون نرم و دنبالش راه نیوفتم

دیگه واقعا داره اعصابمو خورد میکنه دوست دارم با پشت دست بکوبونم تو دهن خودش و اون دو تا تحفه

نمیدونم واقعا چه مرگش شده

خودش که می بینه چند روزه به قول خودش چس کن رو زدم تو برق و طرف شون نمی رم

پس واسه چی باز اینطوری می کنه؟

به هر حال نوبت به منم می رسه دیگه

منو بگو واسه اینکه وقتی با ل اینام اونم بتونه باشه بردم باهاشون صمیمیش کردم

بعد اونوقت این اینطوری میکنه :/



امروزم که کلی برف اومده بود این آخوندا هی می پلکیدن تو دانشگاه و تا میدیدن دختر پسرا دارن برف بازی میکنن میوفتادن دنبالشون

حراست هم سفت و سخت تر از همیشه بچه ها رو می برد مینداخت تو گونی


سر کلاس اندیشه هم دعوا شد

اولش که سر حجاب بود که استادمون مجبورمون کرده سر کلاس بقچه پیچ شیم

بعدشم به بحثای سیاسی کشیده شد و بچه ها ریدن به اول تا آخر همه شون و چه چیزها که نباید گفته شد

آخر شم آخونده آمپر چسبوند با داد و بیداد و تهدید که گرفتن امثال شما سخت نیست و تعداد تون کمه و... گذاشت رفت :/

اینکه میگم بی پولم یعنی باید تا آخر هفته تقریبا هیچ پولی خرج نکنم تا پول به اندازه گرفتن بلیط برگشت اتوبوسم داشته باشم و دیگر هیچ

و باید دعا کنم که هیچ اتفاق غیر منتظره ای نیوفته چون در غیر این صورت واقعا نمیدونم چه خاکی باید تو سرم کنم

یه عالمه برف اومده و پای پنجره دخیل بستم که امروز تعطیل شه :(

امروز که با ه بیرون بودیم باز اون وسطا پروند که یکشنبه قراره با اون دوتا برن بیرون

یه جوری گفت که انگار گوشی دستت باشه که قرار نیست تو بیای

خب به من چه که گفت

مگه من تا بحال حتی یه بارم باهاشون رفتم؟ 

میتونست اصلا نگه و بره

یعنی چی این کاراش

کلا چند روزه به کارا و حرفاش حس بدی دارم

 یه سری چیزا رو پنهون می کنه و بعدا ازشون یه چیزایی می پرونه

واقعا نمی فهمم دلیلش رو

اما حالم بده

افتادم گوشه تخت و به بی رحمی روزگار فکر میکنم

به اینکه هیچوقت دوست داشتنی نبودم و همیشه اونی بودم که پس زده شده

به اینکه دستم بی نمکه

به اینکه هیچوقت تو عمرم رفیق نداشتم

یاد تونه اوایل که بیام دانشگاه چقدر نگران رفیق پیدا کردن بودم؟

هه

ولی فکر نمیکردم همچین چیزی تا این حد بتونه به همم بریزه و حالمو بد کنه



پی نوشت:یا اون روزی که یکی شون گفت نارنجی رو اد کنم تو گروهمون؟ و من خودمو زدم به اون راه که کدوم گروه و...

بعدش با بی تفاوتی گفتم باشه مرسی

و احساس میکنم بعدش ه نذاشته و نخواسته که بیشتر از این قاطی شون بشم

انگار که بعدش خود ه که با من صمیمی تر بود مخالفت کرده

با چیزی که خودمم نخواسته بودم و اصلا تو فکرشم نبودم تا خودشون گفتن


کم کم داره یه چیزایی یادم میاد و مطمئن تر میشم که هرچه زود تر از خودش و اکیپ مسخره ش بکشم بیرون

هرچند تا همین حدشم خودش منو جلو برد اما از این به بعدش رو دیگه خودم نمیخوام

حالا که نمیدونم به چه دلیلی پسم میزنه دیگه خودم دست به کار میشم قبل از اینکه بیشتر از این خوردم کنه

گفت بریم دیزی بزنیم؟
واسه اینکه خیلی تند نرفته باشم الان باهاش دارم دیزی میزنم